از دیشب تاحالا خابم نبرده متنفرم از مادرشوهرم اومده دیشب تاحالا اینجا شوهرمم گف تو پزیرایی بخابیم همه یعنی خودمو و خودش هم تو پزیرایی میخابیم .من ک خابم نمیبره شبا۳۶ هفته ام .انقد بخاری رو زیاد کرده وحشت کردم نمیتونم نفس بکشم شبها هم دوس دارم بدون لباس بخابم نشد بخابم دیشب یعنی دارم ب جنون میرسم.الانم بیدار شده هی راه میره فضولی میکنه
خانوما دیگه که قرار نیس جبهه بگیرین.این خانم اومده برا درد دل و بنظرم چون حاملس حساس شده.واینکه مااز گذشته و چیزایی که بین این خانم و مادرشوهرش اتفاق افتاده بی خبریم.
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
كار شوهرت بي معني و بچگانه بوده يعني چي همتون پيش هم بخوابين؟ مگه رفتين تو جنگل چادر زدين كه همه بايد يه جا بخوابين؟ اصلا برام قابل درك نيس اين كار شوهرت 😐
«شب» می رود. این اقتضای «طبیعت» و «حکم» تاریخ است!
من و برادر شوهرم تو یه ساختمونیم ما طبقه اولیم مادر شوهرم از جلو خونه ما رد میشه میره خونه اونا یه سر به من نمیزنه بعد بهانه میاره میگه حالم بد بود لرز کردم نتو.نستم بهت سربزنم حالا روزی یک ساعت پیاده روی هم داره لرز نمیکنه بارها بهم گفته با تو راحت نیستم
اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم شکر خدا این بارداری هم ختم به خیر شد البته پیر شدم
اگه مامان خودش اومده بود خونش این حرف میزد...یااگه میدید عین همین پیام مثلا همسرش واسه دوستهاشم فرست ...
همسرش مگه حاملس؟بعدشم شماکه از روابط اونا خبر ندارین....درسته مادرشوهر بزرگه و احترامش واجب ایشونم که به خودش چیزی نگفته ولی بعضی از بزرگترا روی کوچیکترا رو باز میکنن....