من که تا یک روز قبل از مراسمم هنوز ارایشگاه انتخاب نکردم چون مادرشوهرم میگفت وظیفه عروسه
انگشتر نشون بهم ندادن گفتن بعدا میخریم
خرید عروسیم خودشون انتخاب میکردن به من و سلیقم توجه نمیکردن
کالای بزرگم به انتخاب خودشون بود
تا روز عروسیمون ندیدیمشون توی ارایشگاه هم نیومدن تا شب توی عروسی برای آبرو داری اومدن دوربرم منم نگا بهشون نکردم
میومدن پیشم منم پشتمو میکردم بهشون
همه بذار بفهمن چقدر بدن
خیلی عذابم دادن گفتم الهی هیچ وقت ازدواج نکن الهی آرزوی شوهرو به گور ببرن