دو سال و چهاز ماه ازدواج کردم...یکسال بعد از ازدواجم فهمیدم شوهرم اعتیاد پیدا کرده... هرویین...هشت ماه اعتیاد به هرویین داشت....بد بختی زیاد کشیدم....خانوادش بدترین ها رو سرم آورد ن تو این دو سال....مدام دخالت تو زندگیم که الانم دخالت می کنن ...وقای دست شوهرم رو شد زل زدن تو چشمم که ما نمی دونستیم...الانم خودشونو زدن به اون راه که پدر مادرش اصلا نمی دونستن...خلاصه چهار ماه ترک کرده...از لحاظ مالی و تحصیل و شغل جایگاه تقریبا عالی داره و از قبلم داشت ولی الان چهار ماهه خیلی بهتر و قوی تر شده...شاداب تر و سر زنده ...اما من...شدم زنی که تو بیست و هشت سالگی مدام استرس داره ...غمگینه....مدام مریض ....واقعا حس می کنم شوهرم و از خاک بلند کردم خودم به خاک نشستم....خدا کمکم کنه...لطفا دعام کنید
مورد علاقه هام:یوگاو مدیتیشن🧘♀️کتاب📚کوهنوردی🏔پیاده روی با ی دوست👭صدای هو هوی بادوبارون و رعد وبرق🌩🌧طبیعت بعداز زدن بارون🏕طلوع و غروب خورشید🌄🌅صدای جغد و کلاغ و جیرجیرک و پارس سگ و صدای الاغ و زنگوله ی گله🦗🐩🦉🐦⬛بوی گل و چمن و درخت🌹🌳بوی قهوه☕️راه رفتن بدون کفش وجوراب روی چمن🦶🦶دلخوشیا کم نیستن کافیه با دقت بهشون فکر کنیم و اهمیت بدیم و ببینیم🧚♀️
تو که تونستی اول زندگی شوهرتو اینجوری بلند کنی معلوم خانم عاقل و کاملی هستی به خودت افتخار کن و انرژی منفی رو از خودت دور کن ؛مثبت فکر کن و زندگیتو از نو بساز
باید فقط به خدا پیله کرد زیرا فقط با اومیتوان پروانه شد😍😍
قطعا خدا کمکت میکنه عزیزم...باید خودتم به خودت کمک کنی خودتو دوست داشته باش و به فکر سلامتی خودت باش...تا خودت نخوایی کسی نمیتونه کمکت کنه پیش یه مشاور خوب برو