شماجندوقت یه بار میرید خونه مادرشوهرتون؟

منم از اون ها متنفرم اما متاسفانه مادر شوهرم هردفعه بخوایم بریم اونارو هم میگه بیان که بچه هاش دور هم باشن مثلا منم انقدر از قیافه نحسشون بدم میاد که نگو 

هردوهفته یکبار یاوقتاایی که دعوتمون کنند میریم

عاره كلا شوهرم عقيدشو بايد هواي خانما رو داشت چون خيلي مظلومن

ولي ما يه قراري اول زندگي گذاشتيم كه خيلي خوبه

اونم اين كه سعي كنيم اگه تو خانواده ها مشكلي پيش اومد خودمونو مقصر نشون بديم نه طرف مقابله چون خانواده ها هيچ وقت بچشونو دور نميندازن مثلا من يه كار اشتباهي كردم شوهرم به خانوادش گفت من بهش گفته بودم اين كارو بكنه طفلي زنم بي تقصيره (در صورتي كه خودم به تنهايي تصميم گرفتم🤣)

بعدم مادرشوهرم گفت واي چه عروساي خوبي دارمو پسرام اذيت ميكنن دو روز بعدم يادشون رفت

و برعكسشو من تو خانوادم اجرا ميكنم

بله درست میگید .همسر من وقتی من و دخترم نتونیم باهاش بریم شهرمون خودش تنهایی میره و یک هفته کامل کنار خانواده شه الحمدلله تا الان نشده حرفای خانواده ش روش تاثیر بزاره البته خانواده ش خیلی آروم و خوبن بعید میدونم بد من رو پیشش بگن که اگه بگن شوهرم خیلی رو من حساسه اجازه نمیده کسی بدم رو بگه ولی خوب مادر شوهرم یه اخلاقی داره همه ش میخواد شوهرم از نظر مالی خانواده حتی دخترای عروس شده ش و پسرای دیگه ش که زن و بچه هم دارن رو ساپورت کنه و حی مثلا میگه علی خیلی دوست داره ماشینشو عوض کنه بچه م پول کم داره تو داداششی کمکش کن .ولی خوب در کل زیاد سخت نمیگیرم که حالا شوهرم با پدر مادرش تنها نباشن و از این حرفا

پس هیچکس نمیتونه جای دیگری رو بگیره چون هرکسی جایگاه خودشو داره.من برابری تو زندگی واسم حرف اول میزنه چون خودم دوست دارم گاهی با مامانم تنها حرف بزنم تنها پیشش باشم نمیشه گفت چون من دخترم نیاز دارم همسرم چون پسره نیاز نداره

بدون دعوت نمیرم زود ب زود دعوت کنن میرم ولی بدون دعوت نمیرم

 همسر منم یک بار باهاشون بحث کرد. با همه خانواده اش. حتی زنگ زد به اون خواهرش ک شهر دیگه زندگی میکنه و البته از همه فتنه تره😂 قشنگ شست گذاشت زمین. البته حرفا رو از طرف خودش زد ک از چشم من نبینن. منم از اونور محبت کردم انگاری ب خودشون اومدن خدا بخواد

افرین دقیقا حالا باز خواهر شوهر قابل تحمله اما جاری ببخشید عنتر ! تا میاد شروع میکنه پز دادن و چاپلوسی مادر شوهر واقعا حوصله و اعصاب خودشو بچه بی ادبشو ندارم

من خودم همسرم تک فرزنده طبیعی اگه مادرش بخواد از تنها بچه اش انتظارهای یا حساسیت های داشته باشه همیشه سعی کردم تو این موضوع منطقی باشم خودم بزار جای مادرش مطمنن منم روزی بچه دار بشم به عنوان مادر انتظاری یا حساسیت های رو بچه ام داشته باشم یا اگه من دوست دارم گاهی با مادرم تنها باشم پس باید به این فکرکنم پس همسرمم دوست داره نیاز داره گاهی با مادرش تنها باشه.

منکه خودم اکثرا هر شب کلید میکنم بریم خونتون اونم میگه بابا دلم میخاد ی شب خونه خودمون باشیم .

همسرم بدون من نمیره

اصن خودم بعضی وقتا میگم بیا بریم

ولی من شده تنها برم

هفته ای یکی دوبار میرم

ولی هیچ وقت نشده بدون دعوت برم

همیشه خواهر شوهرامو جاریام میرن تند تند زنگ میزنن که بیا

خونه مامان خودم هر روز یه سر شده باید برم

همسرمم هفته ای دو سه بار باهام میاد

چرا ندارن مگه میشه پسری با مادرش حرفی نداشته باشه فقط نوع حرف زدنا متفاوته من خودم داداش دارم با مامانم حرف داره شوخی داره فقط نوع حرف هاشون با من دختر متفاوته. مگه ما دختریم پس با پدر هامون حرفی نداریم؟