سلوووم بچه ها من با پدرشوهرم خیلی مشکل دارم تو تاپیکای قبل گفتم ۴ماه بود باهاش قهربودم🤕بعدامروز که رفته بودم دانشگاه حالم بدشدحراست میخاست زنگ بزنه اسنپ بیاد که نذاشتم وزنگ زدم شوهرم که سرکار بود گفتم خودتو برسون حالم بده
شوهرمم زنگیده بود پدرشوهرم😳یهو دیدم پدرشوهرم دم دانشگاهه هنگ بودم، دیگه هیچی اومد منو سوار ماشین کرد تو کل مسیرم دستشو گذاشته بود رو دست من😂😂پوکیده بودم ینی بعدم کلی مهربون شده بود هی اصرار که ببرمت دکتر نداشتم گفتم میرم خونه توراهم واسم چندتا ابمیوه گرفت که بیارم خونه
این بود داستان خوب امروز😂
پایان