بخدا بدونی انقدر وابسته پدرم بودم الان فقط مادرم دارم ................شب ها کارم گریه است روزا غصه خوردن ....اخه یه پدر من چقدر مگه جا گرفته بود از دنیا باور ون اگر بگن تمام خواسته هایی که داری یه طرف عمر دو روزه به پدرت یه طرف قسم میخورم برا اون دو روز همه چی میزارم کنار .......دستاش میخوام بگیرم باز ...
میدونم سخته و البته زمان بره...
ولی اگر اطلاعاتت رو راجع به مرگ بالاببری و حقیقتش رو بهتر درک کنی خیلی راحت تر میتونی بپذیری و اینکه هنوز هم باید برای پدر مهربونت خیلی کارها بکنی، خیلی بیشتر از قبل، و او هم نیاز به این هدیه های تو داره و ازش خوشحال میشه و دعات میکنه و تو همچنان به دعای او و حمایت معنویش که هرگز تموم نمیشه احتیاج داری(درحالی که شکل زندگیش تغییر کرده و این نفس کشیدن یا زندگی مادی که شمامیگی براش دیگه جایگاه ارزشی نداره...)
تو این تاپیک هیچکدوم اندازه من حسرت به دل نیستین
9 سالم بود، دو روز بعد از جشن تکلیفم
19 ساله ندارمش
همیشه حسرتش به دلمه
من فقط دارم گریه مبکنم .بخدا دستم نمیرفت بنوبسم۰🌺خدا بیامرزتشون🌺
قبول دارم و میتونم بفهمم، حسش رو از نزدیک لمس کردم گرچه پدر خودم نبوده، واقعا سخت و دلتنگ کننده‌س... ولی سعی کن توی دلتنگی متوقف نشی... خدا خودش صبر بده بهت و بتونی توی این موقعیت سخت هم رشد کنی تا موجب شادی پدرت باشی همیشه
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
45 ثانیه پیش
47 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
