بچه ها سال ۹۲ بود خواب دیدم حاضر شدم دارم از خونه میرم بیرون رسیدم تو حیاط یهو دیدم آسمون کبود شد و یه صدایی از آسمون آومد که میگفت *بخوانید قرآن را* من با تعجب و ترس سرمو بالا کردم دیدم دختر عموم با یه لباس سفید بالای دیوار حیاط وایساده بود و و یه باد ملایمم میومد
که از خواب پریدم
خیلی ترسیده بودم چند روز تو فکرش بودم
دیگه فراموشش کرده بودم که هفته بعد همون دخترعموم فوت کرد 😢😔
تا چند وقت حالم خراب بود هروقتم یاد خوابمو اون صدا میوفتم تنم مور مور میشه.
شمام تجربه اگه داشتین بگین