اول مامانم که همسایشون بود گفته بود که خواهر شوهرم ی چرتی پرونده بود مامانمو ناراحت کرده بود.شب هم خودم و شوهرم رفتیم که مادرشوهرم باز ی حرف چرتی به من گفت البته دور از چشم شوهرم
خواهر شوهرم که گفته بود ما اصلا فکر نمیکردیم دخترتون باردار بشه ما فک میکردیم نازائه!با اینکه من ۲ هفته بعد عروسیم خبر بارداریمو دادم!!!!!! مادر شوهرمم که گفت سقط میشه بچت نمیمونه برات.تو کل ۹ ماه هرجا تنها گیرم آورد اینو بهم گفت