ولی اینو بگم شوهرم ادم مهربون و دل رحمیه ولی تو اون مقطع کارایی میکرد که کل خانواده دوطرف شاخ در اوردن
دوباره اشتی کردیم تا دوماه
توی این دوماه اصلا یک اعجوبه ب تمام معنی بود
هیچکدوم از حرکاتش نرمال نبود
منو گریه مینداخت بعد خودشم گریه میکرد
ولی میگف برو جدا شو
بعد میخواستم برم گریه میکرد ک نه من طلاقت نمیدم
دیگه اینبار واقعا طاقتم تموم شد
رفتم درخواست مهریه دادم وکیل گرفتم ک با این اهرم فشار بتونم طلاقمو بگیرم
دیگه منم مث خودش دیوونه شده بودم
اصلا حرکاتم عادی نبود وقتی ک بهشون فک میکنم
(اینم بگم تو این مدت عقد ما دوبار رفتیم مشاوره دفعه اول مث دیوونه ها گفت این دکتر الکی میگه من و تو میتونیم باهم زندگی کنیم و مشاوره رو از نیمه رها کرد،دفعه دوم ولی رفتیم تا ب نتیجه رسیدیم و اشتی کردیم و عروسی کردیم و تاالان اوضاع خوب بوده)
خلاصه تو یکی از تاپیکامم هست ک ی نفر گفت ک براتون سحر وجادو کردن و ....
ولی من اعتنا نکردم ب این حرفا
(ولی مث اینکه خانواده ها پیگیری کرده بودن و اون جادوها رو خنثی کرده بودن)
ولی من فقط میگفتم طلاق
بعد ی مدت شوهرم ب مشاوره رفتنش ادامه داد و ما با مشاوره رفتن مشکلاتمون کمتر شد و ی مدتم امتحانی گفتم ببینم بهتره یا نه و بعدش عروسی کردیم
حالا الان تقریبا۷ ماه از عروسیمون میگذره
من یک ماه پیش اقدام کردم برای بارداری
تحت نظر پزشک و چکاب قبل ازاقدام و...
توی اولین ماه اقدام باردار شدم
ولی رشد جنین توی ۵هفته متوقف شده بود
ولی عدد بتای من پایین نمیومد و من علائم سقط نداشتم
حتی وقتی دارو مصرف کردم برای سقط تا ۴۸ساعت علائم نداشتم و بعدش سقط شد و خیلی اذیت شدم
نکته جالب اینکه هیچکس از بارداری من و سقطم خبرنداشت
ولی اون ادمی ک قبلا بهمون گفته بود براتون جادو کردن
بدون اینکه بدونه گفت به شوهرم خانومت باردار بوده الان داره سقط میکنه
و الانم براتون دعا و سحر کردن ک بدبخت شید و....
و اینکه اونی ک تو عقدتون سحر کرده الانم همون کرده
حالا من چیکار کنم؟
ایا واقعا ممکنه؟؟