خانواده همسرم خیلی فرق میذاشتن و. اذیت بودم
بعد. خواهرشوهر. ازدواح کرد. چه شوعری اینقدر. خرجش کردن بی سابقه براش مایه میذاشت
منم اول ناراحت بودم و. دلم شکسته بود. نه به خاطر. خرج
به خاطر بی عدالتی هاشون
بعد نفرین کردم مادرشوهرم
گفتم همین جوری که اشک من در اوردی گریه دو تا دخترات حلو چشمت ببینی
دو ماه بعد. مهمونی رفتم خونشون داماد دومی با خواهرزن دعواش شد
هر دو تا دختراش با هم گریه کردن
که اون موقع من گفتم از نفرین من بود
بعد زندگی خواهر. کوچک چپه شد با خانواده شوهرش که قبلا براش میمردن دعوا شد. بزن بزن
انداختنش از خونه بیرون الان شش ساله قهرن
بعد معلوم شد. تمام اون. خرجها که براش میکردن با پول نزول بوده
پسر بدهی بالا اورد. افتاد زندان بعد پدرشوهرم مجبور. شد. بدهیش بده براشون خونه بخره به خاطر. آبروش
هیچی کلی مشکلاتشون افتاد تو زندگی ما و. چه قدر زندگی خودم تلخ شد
بعد. دیدم اصلا نفرین خوب نیست یه جوری میچرخه که دامن خود. ادم میگیره
به خاطر انرژی منفیش