سلام چون خیلی اصرار کردین الان میزارم
بچه ها من با پسرعمم دوست بودم و بعدش با خانواده ها مطرح کردیم و قرار شد بعد ماه رمضان عقد کنیم ک متوجه شدم پای دوس دختر قبلیش هنوز بازه ب رابطه و ب اسم رفیق بهم پیام میدن.همه چیو بهم زدم روزای خیلی سختی داشتم تا اینک افتاد ب دست و پام ک اشتباه میکنی و فلان.خانواده ها واسطه شدن اما من بازم عقد رو عقب انداختم.از لحاظ روحی هم خیلی مشکل داره.ولی دوسش داشتم ولی ی دوس داشتن پر از شک.بقیشم تایپ میکنم صبور باشین
ای باباکاش اصلابااین ازدواج نکنی فردا روزی دچارگرفتاری میشی وشک
روزه شک دار نگیر
این ماجراها گذشت تا اینک تولدش رسید من فقط تبریک گفتم بهش چون واقعا حس کردم خیلی بی لیاقته.ی کادو کوچیک هم گرفتم اما جشن و بزن بکوب نه حتی خانواده خیلی اصرار کردن گفتم نه
بیخیالش برای خودت باش
باش
خوب کاری کردی همین الان برا همیشه تمامش کن این آقا شوهر که هیچ به عنوان دوست هم نمیتونی روش حساب کنی
بیحیالش شو مرد دخترباز لیاقت نگاه کردنم نذاره
بعد برج چهار بود تو مراسم ختم یکی از فامیلا خبر رسید ک با ی دختر تو شمال دیدنش بهش گفتم گف اره بازم شکستم و گفتم من میرم
حالا خیلی لازم نیس بقیشو تایپ کنی
اصلا فکر ازدواج با اینو از سرت بنداز تمام
دو هفته قبل هم بحث خیانت شد گف من با دوس دختر قبلیم دوست نیستم فقط برام تولد گرف تو رستوران و فلان ک اونجا حالم ازش بهم بخورد واقعا.الانم رفته شمال زنگ میزنم ردی میده جواب پیامامم نصفه نیمه میده حس میکنم با دختر رفته.کمک کنید بزارمش کنار دارن فشار میارن عقد کنیم هربارم میخوام برم میاد ب دستو پام میفته
موهام بلند بود رفتم پسرونه زدم ک بیاد و بسوزه البته اینک در اثر رنگ هم سوخته بود بی تاثیر نیس اما میدونم عاشق موهام بود زدم کوتاشون کردم عکس میزارم از موهام
