گفتم ک منم ی خاله ی همسر دارم اون اوایل خیلی از این ببخشید گوه خوریا میکرد
تو محضر مادرشوهرم نیومد این خانم اومد اونجا
حلقه میخواستیم بخریم اومده بود قبل من تمااااام حلقه هارو تست میکرد منم فقط نگاش میکردم
هی میگف کار نکردی دستات خوشگله بزا یکم بگذره از ریخت میوفته
رفتیم خرید عروسی ینی بخوام ماجراهای سه روز خرید عروسی رو برات بگم طوووووومار میشه ها ن میگفت چیزی بر دارید هیچی همینجوری میرفتیم دست خالی برمیگشتیم ی عصر مادرشوهرمم اومد همه چی خریدیم هرچی میخواستم بردارم زود میگف چاق میشی دوسایز بزرگتر بردار
همسرم یک ماه قبل عقد ما ی ساعت خیلییییی شیک خریده بود گف من ساعت نمیخوام ساعت خودمو تازه خریدم بند کرده بود ک نه باییییییییید ساعت برداری بایدددد ماهم میگفتیم بردار میگف ول کنین توروخدا بخدا من یک دونه چیز بدون گفتن اونا برنداشتم ولی همسرم گرون خرید ولی کم خرید برمیگشت ب مادرشوهر من میگف هرچقدر برا پسرم بخرن برا دختره عروس آینده ام میخرم ینی اینکه شما خیلی خرید کردین اینا برا پسرت کم خریدن
جهزیه ک اوردم اومد ی دعوای اساسی راه انداخت با تیکه کلاماش ...و من خنگ این وسط فک میکردم همه ی آتیشا و فتنه ها زیر سر اینه نگو زیر سر مادرشوهرمم هست مادرشوهرم خیلی بدتر از اونه
ول کن بابا تو فقط حساس شدی رو این خانم کامل درک میکنم چون منم ی حساس بیخودی شدم رو مادرشوهرم
مادرشوهرو آدم چاره نداره هرچند دارم رو خودم کار میکنم مجبوری هم ک میرم ادم حسابش نکنم خاله ی شوهرو بیخیال چرتو پرت گف اصن ب روی خودت نیار ببین بگه وام چرا گرفتین مگه همسرت با حرف اون میره زود وامو پس میگیره بیخیال ب خودت ارامش بده توهم با اون نحرف وقتی میری اونجا دیدی آدم حسابت نکرد توهم بشین با گوشی بازی کن