یه هم اتاقی هم تو خوابگاه داشتیم تک دختر و خیلی پولدار و همونقدر کثیف و شلخته
یه بار رفتم رو تختش که طبقه بالا بود حالم بد شد ده تا گوله مو و یه عالمه پوست پسته و میوه ریخته بود رو تختش
میرفت حموم لباسشو نمیشست میاورد میذاشت تو پلاستیک تو بالکن تا وقتی میره شهرشون ببره خونه بندازه تو لباسشویی حتی لباس زیر خیسشو مینداخت توی همونا بوش آدمو خفه میکرد
سه هفته امتحانا رو حموم نمیرفت میگفت درس دارم
کمدشم بازار شام بود سر همینا من همش باهاش دعوا داشتم