من ی مقدار وسواسی ام خونه کسی برم کثیف باشه اول بهش میگم ک خونت کثیفه و یه مقدار وقت بذار و اگه قرار باشه یه شب یا بیشتر بمونم اونجا شروع میکنم اطراف خودمو برق انداختن
مامان یکی از دوستای من انقدر وسواس داشت هر از گاهی با بخورشوی تمام دیوارهای تمیزوبا دستمال میساوید انقدر خونشونو دوست داشتم همه چیز برق میزد
بچه ها من خیلی خاطره تعریف کردم شماهام خاطراتتون رو مئذارید منم بخونم دلم گرفته امشب
نه اتفاقا باید بدونه ک تمیزی چیز مهمی اآدم ک نباید فقط به ریخت و تیش برسه البته واسه کسایی ک قراره خونشون بمونم ولی اگه ن چیزی نمیگم و اون چند ساعت یه جوری میگذرونم
مثلا همین چن روز پیش خواهرم تازه زایمان کرده بود خونه ش خیلی بهم ریخته بود رفتم خونه ش مثل دسته گل کردم خونشو اومدم خونه مامانم اونم مریضه زیاد نمیتونه کار کنه اونم همینطور برام فرقی نمیکنه کی و کجا دوس دارم همه چیز و همه جا برق بزنه
من یک دوست نقاش داشتم رفتم اتلیه اش داشت طراحی با زغال کار میکرد گفت چایی میخوری گفتم اوهوم با همون دست ذغالی یک دست با اب کشید ته لیوان یک چایی ریخت روش حالت روغن داشت جلوش ریختم دور گفتم لیلا ببخشیدا کثیف شستی میخدید ولی خدایسس یک وقتهایی توی کار کثیف میشد
بابای من یه خاله داره هم سن خودش من هفت سالم بود هیچوقت نرفته بودم خونشون بابام تنها میرفت مامانم هرگز نمیزفت و من ناراحتاز این مسله یبار با انقدر گریه کردم بابام منو برد چشمتون روز بد نبینه یه خانم تنها سی چند ساله لز در حیاط رفتم تو حیاط پر قابلمه و لگن بود یعنی از لباس زیر بگیر تا هر چی انداخته بود تو قابلمه تا خیس بخوره حیاط بوی عفونت میداد از بس پر بود از لباس خیس خورده رفتیم تو خونه چشمم سیاهی رقت از این حجم کثیفی و بعم ریختگی در حد پنج دقیقه اونجا بودیم اومدن خونه از ناراحای چند روز تب کردم
