مگه درآوردن ظرف از کابینت چه عیبی داره! چه ایرادایی میگیرین به مردم!
من حتی ظرفهای روزانه مون رو بعد از خشک شدن میذارم توی کابینت خوشم نمیاد بالای سینک ظرف باشه باید خالی خالی باشه توی کابینت که عین گل تمیزه!
خونه یکی مهمانی رفتیم یه اخرهفته بود بنظرمیومد تمیزه البته من متوجه شدم انگارسنبل کاریه .خلاصه شش روز بعدش رفتم دم خونشون یه وسیله بگیرم دیدم همون ظرفهاتوحیاط هستن ودیگهای خورشت و‌برنج و پر کفک😷😷😷😷😷😷😷وبوی تعفن چنان عوق زدم تموم قاشق چنگالهاش مارک لوکس بود ول داده بود روظرفها .
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!
من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 
ما خونه یکی از دوستای پدرم دعوت بودیم شام .بابام داشت قصه از کتاب میخوند همه بجه ها دور بابام جمع شده بودیم ما سه تا بودیم اونام سه تا یکدفعه خواهره که هفت سالش بود خوابش گرفت بابام متکا داد گفت راضیه جان همینجا بخواب عمو بچه خوابید اقا اخرای قصه که خیلی هم کم بود چون کتاب مصور بود یکدفعه صدای ششششش اومد ما همه متعجب شدیم بچه دستشویی شماره یک کرد تو خواب .من بعد دیدن این صحنه تا مدتها خونشون نمیرفتم مامانم میگفت بریم نمیامدم همش میگفتم خونشون شاشیه اخه من یکم وسواس داشتم بچه بودم
بچه ها خاطرات کثیف کاری اگه دارید بنویسید لطفا
نه منظورم اینه قبلا چک نمیکردکثیف نباشن، بعد ک میاره توشون پرز هست و غذاهای قبل
من خودمم همه ظرفام تو کابینت میذارم. حتی دم دستی ها
ولی تو مهمونی از قبل باید چک کرد ممکنه ظرفی کثیف باشه
من واقعا سختم بود با اون بشقاب پر از پرز و گرد و خاک و غذای مونده و خشک شده ی قاشق، غذا خوردم
اسی،منم یه نفر رو میشناسم،خیلی کثیفه،این خصوصیاتی که خانمها گفتن همه رو یه جا داره،وحشت ناکه وحشت ناک.جوون،وای وقتی تازه عروسی کرده بود باید میدیدی
فرشای آشپز خونه چرررررررک خاکستری شده بود دیگه
روغن و‌موادذغذایی موقع پخت و‌پز کنارای اجاق گاز ریخته بود به حدی که باید باکارد در میومدو آب جوش فک کنم حداقل سه چها روز زمان میبرد
دیوار پشت اجاق همینجوری بود داخل کابینتا هیچی پهن نشده بود زرد و پررررر رغن
از نمای بیرون حتی زیر درای کابیت زردیش دیده میشد
یه یخچال ساید بی نهاییییت کثیف هر چی بگم کم گفتم هر انقد که مهموناشون نمیتونستن چیزی بخورن از فرط کثیفی آشپز خونش
من خونه یکی از دوستای خواهرم با خواهرم رفته بودیم وارد خانه شدیم تمام فرشهای سفید به خدا سیاه شده بود از نکبت .خواهرم گفت کفشتو در نیار بریم اتاق دوستش یکدفعه مامانش گفت وا کفشتونو در نمیارین با کفس بیرون میخواین برین رو فرشام خواهرم منم تو بچگی خیلی رک بود گفت والا ته کفشهای ما از فرس خونه شما تمیز تره.بعدها شنیدم مامانش بعد این حرف با کلی غرغر بالاخره فرسهای رو داده بیرون شستن .بیچاره اونهایی که اومدن فرسها رو بردن واسه شیتشو
