مامان دوستم رفت اسغالهای توالت رو خالی کرد تو سطل اشغال با همون دست داشت غذا درست میکرد دیگه خونشون نرفتم اینم اتفاقی دیدم چون سالن مشرف به توالت واشپزخونست
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
خونه خالم آشپزخونشون انغد کثیف بود چربو چیلی حالت تهوع بهم دست میداد. فرش کرمی رنگ آشپزخونه مایل به خاکستری شده بود. انغد کثیف بود که من حتی چندشم میشد پا رو فرششون بزارم. عید نا عید میرم خ نش.
افوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد
یا من یکفی من کل شی ولایکفی منه شی اکفنی مااهمنی
من خونه یکی از دوستام رفته بودم در دوران مدرسه دوستم متولد امریکا بود تا پنج سالگی اونجا بودن از جنگ فرار کرده بودن فامیلای باباش اونجا بودن رفتهبودن امریکا وجنوبی بودن .خلاصه ظهر بود تا رسیدم خونشون که البته باید اضافه کنم مادرش شاغل بود پدرش خیلی شلخته وخونشون گثیف بود همیشه .تارسیدم خونشون گفت نرگسی داریم برم بیارم باهم بخوریم کشوی کابینتو باز کرد یک دستگیره برداشت به خدا سبزش سیاه شده بود گفتم اه این چیه گفت وا جنس پارچش اصله ضد گرماست از امریکا اوردیم به خدا داستم بالا میاوردم یعنی از پنج سالگی این بابا تا ۱۷سالگی این دستگیره شسته نشده بود .دیگه خونشون نرفتم اونروزم هیچس نخوردم