خواب دیدم خونه قدیمی مون هستم دختر داییم و شوهرش هم هستن یکهو یه مرد دیگه ای پشت شوهر دختر داییم میبینم از شوهر دختر داییم میپرسم کیه میگی کی اون نمیبینه اونو انگار از خودش میپرسم شما کی هسیتد میگه من عزرائیلم اومدنم جونتو بگیرم میگم شوخی نکنید میگه نه والا بعد من شوهر دختر داییم رو هی صدا میکنم یکهو از خواب پریدم