هیچی به همسرت نگو ...خودش متوجه همه چی هست فقط توضیح اضافه تو اعصابشو بهم میریزه و آخرسرم همه چی از چشم تو می بینه ...پس سکوت کن اینطوری ارزشمندتری گلم
کاملا درکت میکنم عزیزم..منم سه هفتس مشکل شبیه تو واسم پیش اومده با این تفاوت که مادر شوهرم پدر منم فحش داد اونم بی دلیل...و خیلی حالم بده و تصمیم گرفتم که هیچ وقت پامو خونشون نذارم...خدا ازشون نگذره خیلی بی دلیل اذیتم میکنن...سپردم به خدا
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!
من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 
افرین ک بحث نکردی، اره بیخیال باش،ولی سعی کن بخصوص شوهرت اگه نمیتونه بره سربزنه دوروز درمیون یک زنگ بزنه حالشونو بپرسه و بگه که سرکارمیره این مدلی و نمیتونه بیاد
خب اونا خبرندارن ک ،لابد به دل گرقتن
خودتم دوسه روز یکبار زنگ بزن حالشونو بپرس
اینکه با شوهرت بحث نکردی عالبه چون صد درصد دعواتون میشد.بعد ها ک گذشت اروم و مظلوم به حالت درد دل باشوهرت حرف بزن بگو کسی نیست باش درد دل کنم میترسم ب بقیه چیزی بگم تو از چشم خانوادم بیفتی اول حسابی بستر سازی کن بعد باش حرف بزن ک حقو ب تو بده و ی تصمیم درست بگیرین.در رابطه با خانواده شوهرتم ب نظرم میری اونجا سر سنگین باش عادی سلام کن اگه دیدی تو خودشونن حتی نپرس چرا ناراحتی ک فکر نکنن برات مهمن در حد خودشون رفتتر کن عادی بودن عادی باش ساکت بودن ساکت باش اصلا هم صمیمی نشو هیچ وقتم بی احترامی و حاضر جوابی نکن ک حرفی برا گفتن نداشته باشن ب هیچ وجه هم ب شوهرت پیشنهاد قطع رابطه رو نده..
اگه از خانوادتم بد گفتم اروم بی بغض بی فریاد بگو شما اومدین سراغ ما کسی دنبالتون نفرستاده بود از من خوب بگین افتخار میشه برا خودتون و همه بخاطر انتخابتون تحسینتون میکنن ازم منم بد بگید خودتونو خراب کردید ..
کلا یکم سیاست داشته باش کلاس بالا حرف بزن حتی انتخاب کلماتتم فرق کنه باشون و کم محلشون کن در عین حفظ احترام
ای خواهر. همین الان شوهرم داشت میگفت یه هفته است به خانواده اش زنگ نزده یه کدومشون حتی زنگ نزد ببینن مرده است یا زنده. کلی از دستشون ناراحت بود.
عزیزم من خیلی ازینکارا کردم ولی متاسفانه واسه اینا محبت محبت نمیاره بلکه محبت من برای اونا انتظار.و توقع و بی محلی میاره؛قبلنا هروقت زنگ میزدم با بی محلی حرف میزدن یا یه جوری سرسنگین دیگه ازون روزا به بعد فهمیدم نباید در گوششون باشم باید دور باشم تا ازم توقع بیجا نداشته باشن
شوهر من اوایل ازدواج برعکس الان بود با اینکه خانوادش جلوی خودش بهم تیکه مینداختن ولی همش میگفت چیزی نگفتن که...الآنم گاهی وانمود می‌کنه که چیز مهمی نشده ولی امروز دیگه اونا خودشونو بد نشون دادن خیلی خودشونو خراب کردن که شوهرم دید من چهره م عوض شد و ناراحت شدم اونم قاطی کرد سرشون؛شوهر من سر جاریامم اگه ببینه پدر و مادرش حرف ناحق بزنن باهاشون برخورد می‌کنه که کارتون درست نبود با عروستون...امروزم از من دفاع کرد
میدونی اونام از پسرشون ناراحت بودن فکر کردن شما تو این ده روزه همش با خانواده شما رفت وآمد کردید اونارو فراموش کردید ترکا روپسراشون خیلی حساسن فک میکنن خانواده عروس پسرشونو ازشون گرفته .کوچیکترین کاری از پسره سربزنه از چش عروس میبینن درحالیکه پسرشون از اولم اون اخلاقها رو داشته
نه اونها این حرف رو نمیزنن. چون واقعا بی بخارن من واقعا خواهر برادری اینجور بی پحبت ندیدم. خدایی. شوهرم تو شهر غریبه. هر روز به مامانش و خواهر و برادرهاش زنگ میزد. اما اونها حتیریبار هم زنگ نزدن مگه برای کاری باشه. مادرش جلو خودم به جاریهای دیگه ام به دختر د پسرهاش زنگ میزد. وقتی شوهرم بهش میگفت چرا بهم زنگ نمیزنی. میگفت شارژ ندارم
ای خواهر اگه صد سال هم نریم اونجا نمیگن چرا نیومدین چون واسشون مهم نیست
