تا خونه بابام بودم که وضعمون خیلی تعریفی نداشت
بمیرم برا مامانو بابام اوج جوونیشون وضعشون تعریفی نداشت
همش حسرت همش دوندگسو مستاجری تا الان هم که سنی ازشون گذشته همینه مستاجرن بابام با ۵۰ سال سن کارگره
اوموقع ها خرید سال به سال عید به عید بود
منظورم از اونموقع ها ۵ سال پیشه
تااینکه ازدواج کردم
باپسری که هیچی نداشت تازه فارغ التحصیل شده بود اما با عرضه بود
تاپولدار نباشی خواستگارتم هم سطح خودته
خلاصه همسرم کارکرد
منم برنامه ریختم واسه حقوق یک میلیونیش ارهمه خواسته هامم زدم اونموقع سال اخر دبیرستان بودم همه فکرم کنکور بودو پول جمع کزدن واسه رهن خونه
بازورو قرعه و وام کمک دوسه تومنی خانواده ها ۱۵ تومنو جمع کردیم
عروسی گرفتیم ساده ساده من شدم دانشجو همسرمم کارکرد
همچنان همه پول واسه قسطو قرعه میرف باماهی ۱۰۰ تومن خونه میچرخوندیم ۱۰۰ هزارتومنا !
وام ازدواجو که برداشتیم هرچی طلا مال عروسی بودو فروختیم
رفتیم زیر وامای سنگین و قرعه کشی خونه خریدیم
یادمه اونسال قسطارو یکی درمیون میریختیم زوجو فرد کرده بودیم
وضعمون تعریفی نداشت
تاشد پارسال نصف قسطارو تونسیم تموم کنیم حالا شده ماهیانه ۲ونیم قسط
پول دکتر ناباروری و... هم که نگم براتون
بازم قسطو و... کردیم با بابام ماشین گرفتیم نه اونا ماشین داشتن نه ما البته ۲ سال پیشا الان نه
گذشتو گذشت تا رسید به امسال باز دیدیم نمیتونیم خیلی خیلی برسونیم هنو درحال هندل زدنیم من رفتم سرکار
خداروشکر زندگیمون روال گرفته
حال دلمم خوبه ولی شکر میکنم خدا رو سه سال پیش همین موقع ها واسه یه هفته ۱۰ هزارتومن داشتیم منو همسرم نتونسم دانشگاهم برم ولی گذشت...