تو دوران عقد بودم روز پری بودم و بی اعصاب گفت بریم مامان و خاله هامو برسونم منطقه تفریحی یه ساعت راه بود ابجیم پیام داده بود شادی کی برمیگردی خونه
من تو ماشین بغل دست شوهرم نشسته بودم خواستم جواب بدم
نوشتم معلوم نیست فعلا که درگیر ی مشت خان باجی و خاله باجیه اقا تا بریم برسونیم طول میکشه از دماغمون دراوردن انگار اژانسه
بعد یهو صدا پیام از گوشی شوهرم اومد.خوند چشاش گرد شد🙄
پیامو به خودش دادم 🤦♀️🤦♀️🤦♀️