به بهانه یه عروسی اومدیم . یعنی همسرم خودش گفت. خودش هم به مادر بزرگ داماد قول داد که میایم. فامیل من هستن. ولی شب اومدن گفت سرما خوردم قرار بود عصرش بیایم افتاد فرداش. دیدم خوابیده صداش نکردم راحت و کامل خوابید خودش پاشد گفت بریم اومدیم. مسیرمون بیشتر از ده ساعته البته. تو راه هم دوساعتشو من رانندگی کردم.تو راه هم خوب بود از فرداش شروع کرده غر غر