من خودم روزی که رفتیم ازمایش بدیم واسه ازدواج همه چی اول خوب بود بعد که خواستن جواب و بدن مارو اخر از همه گفتن که ازمایش عروس باید تکرار بشه برید فردا بیاید وای منم همش فکر میکردم نکنه مریضی چیزی دارم اینا مشکوک شدن همونجا غش کردم اینقدر از استرس بالا اوردم بعد معلوم شد شوهرم یکم کم خون بوده گفتن عروسم باید از بده که کم خون نباشه منم اینقدر گریه میکردم وای اگه من کم خون باشم نمیزارن باهم ازدواج کنیم 😅😅😅
هی اون شب جیگر خوردم و پسته هی به بابام میگفتم من اگه کم خونم باشم بازم با همین ازدواج میکنم فوقش بچه دار نمیشم حالا یه بارم بیشتر ندیده بودمش فقط تو خواستگاری😕بابامم میگفت اروم باش تازه فرداش برا دامادم موزو پسته کردم تو جیبام بردم🤣🤣🤣🤣🤣