فکر میکردم یه روزی دنیا رو تکون میدم حداقل رییس تشکیلاتی مثل مایکروسافت میشم سالها درس خوندم کتابای سیصد صفحه ای برنامه نویسی و ریاضی مهندسی و...مدرک گرفتم گفتن بیا برو تو مهد کودک بچه ها رو ببر جیش کنن ماهی ۳۰۰ تومن بگیر...
بازیهای اونموقع گانیه بود با لی لی وگرگم به هوا و.... خدایا من میخوام برگردم به همون موقع خو ...
کاش می شد برگشت
از نقشه ای سرخ، کبود، سیاه
که نرسیدن در مسیرهایش مسری ست
و تنهای تنها
فقط خوش بود به صدای تیله ها
این سلطان کوچه های ترقی ست
بالای درخت انجیر
این لبخند آن روزهاست
که در تنم
درد می کند....
سربازی هستم/که به کشتن وقت میروم/تا دوردستها/پرچم دشمن خانگی.....من مومن یامذهبی به معنای کاملش نیستم، فقط دوست دارم که باشم_مشغول فراگیری چهارمین رشته تحصیلیم هستم.من عاشق کمککردنم : از طب سنتی واسلامی،سلامت،روانشناسی،مسایل مذهبی،ادبیات و فرهنگ و برخی موضوعات اطلاعات نسبی دارم : اگر ضرورتی بود بپرسید،شاید کمکی ازم براومد _از همه مهمتر:من محتاج دعای همه عزیزان هستم،باسپاس
ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
خب زیادی دوستش دارم اما درکم نمیکنه و نمیفهمم چونکه عاشقشم بخاطرش از همه بریدم مگه گناهه خب عشقمه اما همیشه غرورم در کنار عشقم داشتم حاضر نیستم بخاطر هیچ کس حتی عشقم جز فرزندم غرورم رو بشکنم غرورم بخاطر دخترم میشکنم همین دخملم عشق مامان و باباشه 💖💖💖
خب زیادی دوستش دارم اما درکم نمیکنه و نمیفهمم چونکه عاشقشم بخاطرش از همه بریدم مگه گناهه خب عشقمه اما همیشه غرورم در کنار عشقم داشتم حاضر نیستم بخاطر هیچ کس حتی عشقم جز فرزندم غرورم رو بشکنم غرورم بخاطر دخترم میشکنم همین دخملم عشق مامان و باباشه 💖💖💖
عزیزم یه کم بد گفتی برای ماهایی که عاشق اون دورانیم خوب برخورنده بود ولی شما هم حق دارین اون زمانو درک نکنین چون دوران شما وامکاناتتون خیلی با اون زمان فرق داره.موفق باشین انشا الله
دقیقا شوهرم میگفت حتما شبیه مادرش هست مهران خوشگله 😂😂😂 عکس های قدیمی مهران آوردم این عکس خوشگله اش هست 😂😂😂 پول آدمو آباد میکنه 😂😂 البته من خودم احترام خاصی واسش قائلم
خب زیادی دوستش دارم اما درکم نمیکنه و نمیفهمم چونکه عاشقشم بخاطرش از همه بریدم مگه گناهه خب عشقمه اما همیشه غرورم در کنار عشقم داشتم حاضر نیستم بخاطر هیچ کس حتی عشقم جز فرزندم غرورم رو بشکنم غرورم بخاطر دخترم میشکنم همین دخملم عشق مامان و باباشه 💖💖💖
جهان زیادی شلوغ و درهم شده.آرام جان!کجایی؟شهر خلوت شده و دل ها مضطر.نمی آیی؟در روزگاری که زیر سایه مجسمه ی آزادی غرب وحشی رخ نمایی میکند.در دنیایی که قانونش شده گرگ باش تا خورده نشوی مرگ سزای بره هاست.چه چیزی میتواند پدری را پسری را دختری را مادری را زنی را مردی را از کنج امن خانه اش بیرون بکشد و ببرد برای خدمت.طلبه ای می گوید شیعه غسل و کفن لازم است.و داوطلبانه به غسالخانه میرود.جوانی بی سواد به بیمارستان میرود تا نظافت کند.می گوید پزشکی نمیدانم حداقل میتوانم خدمت گذار باشم.مادرانی دلواپس پشت چرخ های خیاطی ماسک و گان میدوزند.کارخانه دار خط تولید دستکش راه می اندازد.رایگان یا به قول بچه های جنگ صلواتی.موکب داران اربعین در شهر موکب سلامتی میزنند. چه چیزی این وسط انسان را به این درجه از انسانیت میرساند؟چه چیزی جز ایمان!جز توکل!جز خدا 🌹🌹حسین جانم.ارباب !این کوچه های خلوت شهر بدی کرده.گناه کار شده.اما خودت شاهدی همین کوچه محرم و صفرش جولانگاه پرچمت بوده.مردان این دیار روی اسم دخترت غیرت دارند.اسم علمدارت علی گندابی ها پرورش داده.علی اکبر ها داده ایم وقتی نام خواهرت وسط آمد.مادرمان با اشک بر شیر خواره ات شیرمان دادند.حسین جان نگاهی به حال خراب مردم این شهر کن.گوشه نگاهی از تو قیامت میکند.ما بد بودیم اما زیر پرچم شما نفس نفس زدیم.نفس را...هیاهو را...نشاط را به شهر برگردان.یک کلام ارباب.خراب کردیم. درستش کن😔😔
بوی کودکی بوی محرم،دسته،گلاب،شربت زعفران ولیمو ؛ بوی پرسه زدن در هزارتوهای خانه بابابزرگ،بوی باهارخواب و خرپشته و اتاق عقبی.... هوای سر زدنهای مخفی محتاط به زیرزمین نمور،به شوق یافتن چیزهای تازه و کشف جهانهای جادویی... کشف قاب عکس بزرگ از نقش آن شهید عزیز با پشت زمینه سبز،تابلوهای ماسه ای رنگی هنر دست دیگر عمو،صندوقها و گونیهای گردو و بادام،زیرزمین و بشکه های بزرگ آبی محرمها و احسانهای آن شهید نازنین که از نوشابه های کوکا و دوغهای آبعلی مفرح و واقعی آنروزها پر بود،گربه ها و بچه های زیاد بازیگوششان،نوای نوحه های آذری پرشور که تمام خانه را پر میکرد و موسیقی جاری خانه بود...
مادربزرگ و آشپزخانه و حیاط خلوتش،مادربزرگ همیشه پای گاز و آشپزخانه ماند تا چندین و چند فرزند نیک سیرت تحویل جامعه داد... سفره های بزرگ سراسری ازین سر هال تا آنسو،قابلمه های بررگ غذا که یک هیئت بچه و نوه و فامیل را سیر میکرد
کرسی،گرمای بی نظیرش،شب چره های ساده و دلچسب رویش، چشم در چشم عمو و عمه ومادربززرگ و پدربزرگ نشستن و حرفهای شیرین زدن.... تلویزیون قدیمی،با برنامه ها و کارتونهای زیبایش...
درحیاط هزارجور بازی کردن،قایم باشک و بالابلندی پر از سر و صدا،بی خبر از داد و قال و فکر به همسایه....در وقت خستگی دویدنها سمت اولین بغالی و بستنی فروشی ؛ و بعد تیتاپ و آلو و نوشمک و یخمک و کیم خریدن و در شادمانگی و شور خوردن
زیستن در هوای عیدی گرفتن و چشم به دستهای پدر بودن برای گرفتن چیزهای نو،اسباب بازی و لوازم تحریر و خوراکیهای رنگارنگ. زیستن در هوای عمو و خاله و هرکه نزدیک بود،از سر و کول هم بالارفتن در دنیایی که فکرمیکردی همیشه همانطور میماند و تغییر نمیکند
فکرهای کودکانه معصوم : فکر اینکه خدا یعنی فواره های بلند رو به اوج،فکر اینکه تنها موجودات خاصی مادرند، بی خبری مطلق از چگونگی دنیاآمدن خواهر و برادر جدید...
و هزار حرف نگفته دیگر... مانده ایم این روزها،مانده ایم و خیال میکنیم زندگی میکنیم، غافل از آنکه تنها زنده ایم زندگی آنقدر بی رنگ شده که حد ندارد. راستش را بخواهی از خودمان بیزارم،از مایی که دیگر نه کتاب میخوانیم نه موسیقی گوش میکنیم ،نه تلفن را برداشته و به اقوام زنگ میزنیم، نه مسجد ونه هیچ عمل زندگی بخش دیگر....
نمیدانم چرا هیچ فکر نمیکنیم ما در ازای گرفتن اینهمه داده از جهان مجازی وپیامهاش داریم تمام زندگی و فرصتمان را میدهیم....
کاش میشد زمان برمیگشت به آنروزها که هنوز تلفن همراه اختراع نشده بود و زندگی هزار جنبه و رخسار و عطر داشت نه مثل حالاکه « زندگی » فقط و فقط شده یک گوشی وجهان خیالی اش. به راستی که باید گفت : روز وصل دوستداران یاد باد / یاد باد آن روزگاران یاد باد...
باز منو نقطه پایان و ناتوانی این دستهای سیمانی برای برگرداندن حال خوب به جهان
( مهری _ ۱۳۹۳ )
سربازی هستم/که به کشتن وقت میروم/تا دوردستها/پرچم دشمن خانگی.....من مومن یامذهبی به معنای کاملش نیستم، فقط دوست دارم که باشم_مشغول فراگیری چهارمین رشته تحصیلیم هستم.من عاشق کمککردنم : از طب سنتی واسلامی،سلامت،روانشناسی،مسایل مذهبی،ادبیات و فرهنگ و برخی موضوعات اطلاعات نسبی دارم : اگر ضرورتی بود بپرسید،شاید کمکی ازم براومد _از همه مهمتر:من محتاج دعای همه عزیزان هستم،باسپاس
جهان زیادی شلوغ و درهم شده.آرام جان!کجایی؟شهر خلوت شده و دل ها مضطر.نمی آیی؟در روزگاری که زیر سایه مجسمه ی آزادی غرب وحشی رخ نمایی میکند.در دنیایی که قانونش شده گرگ باش تا خورده نشوی مرگ سزای بره هاست.چه چیزی میتواند پدری را پسری را دختری را مادری را زنی را مردی را از کنج امن خانه اش بیرون بکشد و ببرد برای خدمت.طلبه ای می گوید شیعه غسل و کفن لازم است.و داوطلبانه به غسالخانه میرود.جوانی بی سواد به بیمارستان میرود تا نظافت کند.می گوید پزشکی نمیدانم حداقل میتوانم خدمت گذار باشم.مادرانی دلواپس پشت چرخ های خیاطی ماسک و گان میدوزند.کارخانه دار خط تولید دستکش راه می اندازد.رایگان یا به قول بچه های جنگ صلواتی.موکب داران اربعین در شهر موکب سلامتی میزنند. چه چیزی این وسط انسان را به این درجه از انسانیت میرساند؟چه چیزی جز ایمان!جز توکل!جز خدا 🌹🌹حسین جانم.ارباب !این کوچه های خلوت شهر بدی کرده.گناه کار شده.اما خودت شاهدی همین کوچه محرم و صفرش جولانگاه پرچمت بوده.مردان این دیار روی اسم دخترت غیرت دارند.اسم علمدارت علی گندابی ها پرورش داده.علی اکبر ها داده ایم وقتی نام خواهرت وسط آمد.مادرمان با اشک بر شیر خواره ات شیرمان دادند.حسین جان نگاهی به حال خراب مردم این شهر کن.گوشه نگاهی از تو قیامت میکند.ما بد بودیم اما زیر پرچم شما نفس نفس زدیم.نفس را...هیاهو را...نشاط را به شهر برگردان.یک کلام ارباب.خراب کردیم. درستش کن😔😔