2726

 چهارپنج ماهه خونشون نرفتم دیگه عادت کردیم و عادت کردن،،،

الان مجبوری مادربزرگم فوت کرده،،همسرم شب نبودگفتم پول آژانس ندم،،شب خونه پدرم موندم کع فردا صبح باهاشون برم خاکسپاری،

ولی انگار اومدم زندون،،پشیمون شدم مثل چی،،،

خواهرم یه بار به دخترم میگه برو بخواب خسته شدیم،،مامانم یه بار میگه شیرینی نریز تو خونه،،،کلا حس بدی دارم،،،کاش نمیومدم،،،،

کاش برم خونم پشت سرم رو نگاه نکنم تا عید مجبوری که دوباره برم خونشون


ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!😥

 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷

2728

اونا باید درک کنن ولی خوب تو هم درک کن. 

مثلا برای شیرینی خوردن حتما زیرش سفره یا پارچه پهن کن اجازه نده تو خونه راه بره و چیزی بخوره. 


کریستین بوبن نویسنده مورد علاقه من تو کتاب دیوانه وار می‌گه هنر اصلی هنر فاصله هاست. زیاد نزدیک به هم می سوزیم. زیاد دور از هم یخ می زنیم. باید جای درست را پیدا کنیم و همان جا بمانیم.برای من عجیبه ما معتقدیم به دوری و دوستی ولی اصرار به ازدواج داریم. بله فرار از تنهایی نیاز به حس امنیت و یک رابطه جنسی مستمر و سالم و در نهایت فرزند آوری هست ولی باید به این جنبه هم فکر کرد که چقدر دوست داشتن واقعی را با عادت کردن به ف*اک دادیم؟ حسابش را کردیم که چقدر استعداد خصوصا زنان به تبع ازدواج از بین رفته؟ حسابش رو کردیم که چقدر آدم مهاجرت تحصیل تو بهترین دانشگاه ها شغل در یک شرکت بین المللی و یا دنبال کردن هنر و کار مورد علاقه رو گذاشتن پای این حضور همیشگی کنار هم ؟ پس اگه زندگی شما از عشق ناب به عادت رسیده اگه ازدواج شما چیزی شبیه به توقف پروژه توسعه فردی بوده اگر برای رشد یک نفر باید جای پایش روی شانهء له شده دیگری باشد اگر فارغ از فشار خانواده و دید جامعه و قانون آدم ثروتمند و قدرتمندی بودید انتخاب شما در این لحظه دیگه همسر شما نیست باید بگم چیزی شبیه به مرگ تدریجی رو تجربه می کنید. برای دوباره عاشق شدن و عاشق موندن تلاش کنید به طول زندگی فکر نکنید مهم نیست چند روز و چند سال کنار هم هستید به عرضش فکر کنید به اینکه از لحظه لحظه ی زندگی کنار هم لذت بردید یا نه برای من خیلی عجیبه آدم ها از خیانت می ترسند اما از عادت نمی ترسند آدم مگر چند بار زندگی می کنه که بیست سی چهل سال رو با کسی بگذرونه که لاجرم باید با اون باشه دوستش نداشته باشه و مثل یک کارمند مثل یک هم‌خانه باهاش ادامه بده.

وای. خیلی سخته. من خونه پدرشوهرم اینطوریم. هفته ای دو هفته ای یک ساعت میریم چون واقعا به بچه گیر میده. خودم هر روز خونه مامانمم بچه خداییش سرشونم بشکونه چیزی نمیگن ولی خودم خیلی حواسمو چمع میکنم گناه دارن 

دنیام بچه هام 🥰  

وای خیلی بده 

من انقد با مامانم صحبت میکنم وقتی خواهرام میان بداخلاقی نکنه 

یا بهونه دست بابام نده که داد بیداد کنه

ولی درست نمیشه

من انقد دلم میشکنه وقتی مامانم اونطوری اخمشو میندازه

حالا خواهرام بندگان خدا اصلا ناراحت نمیشن میان میرن

ولی میفهمم که اونام دلشون میشکنه و میگذرن

خدا بهت صبر بده

وسواسی هستن؟ مادر شوهر منم وسواسیه خیلی به بچه ام گیر میدن اصلا دوست ندارم برم خونشون 

دلم گرفته ای دوست ، هوای گریه بامن ، گر از قفس گریزم ، کجا روم کجا مننننننن😔😔😔
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730