سوتی های جلسه خواستگاری

ی درصد فک الان زن و شوهر نباشن  

واااااای 🤭🤭🤣🤣

من خوردم زمین آبروم رفت  

از اين قورى پيركس ها داشتيم موقع چاى ريختن دسته ى قورى موند تو دستم خودش افتاد...چاى پخش شد رو كابينت ...همه داشتن نگام ميكردن 

😆😆😆😆

منم ی بار فرستادنمون تو اتاق ک حرف بزنیم انقدی استرس داشتم اول اون رفت تو پشت سرش من رفتم وقتی وارد شدم در اتاقو بستم برقم خاموش کردم😂😂😂😂😂

چندتابود مگه؟

من هفده هجده سالگیم همکلاسی خواهرم بامادرش اومده بودن خواستگاری من واسه پسرشون پسره بنده خدا خیلی سیاه بود یه جوری بود قیافه ش فکر میکردم معتاده بعدهمینجور زل زده بود به من منم رو کردم سمت دیوار دیگه آخرش خسته شدم به مامانش گفتم شب شده دیرتون نشه حالا ساعت هفت عصربود اونم وسط تابستون خانمه چپ چپ نگام کرد پاشدن رفتن مامانم کلی دعوام کرد 

من وقتی مادرشوهرم واسه ائلین دفعه اومد خونمون من تو حیاط با تونیک موهای کوتاه صدفی با تل گلکلی سوار دوچرخه دادشم بود فک.کن چاقم بودم یکدفعه در حیاط باز شد اوند توو 😕😕دفعه دوم که اومد من داشتم حیاط میشتم با پاچه  بالا زده پاهای پر پشم خخ نمیدونم چزا ننم به من هیچی نمگفت درو باز مبکرئ بعد که به ننم گفتم خوو چرا هیچی نمیگی به من گفت خاستم ببین کاری هستی 😬😬

😅😅😅😅😅😅😅خوب فضا رو آماده کردیا‌..

یکبارم به یکی از خواستگار هام گفتم من واسه ایندم هدف ها و ایده هایی دارم و کارهایی می خوام بکنم که الان نمیتونم بهتون بگم ولی حتما میرم دنبالشون از شمام می خوام سد راهم نشین (خام بودم 😂😂😂😂😂)... سریع فرار کردن

به نام خدا کسی رو نذاشتم به مرحله ی خواستگاری برسه فقط یکی اونم بابای نی نیمه سوتی خاصی نداشتم فقط شیرینی رو که داد دستم هول شدم گفتم چرا زحمت کشیدین چخبر بود این همه شیرینی اووردین😐

یا خدااااااااااا واکنشش چی بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

فقط قیافش اون لحظه

جلسه خواستگاری (شوهرمه الان)

گفتن دختر وپسر پاشین برید تو اتاق حرفاتونو بزنید ماهم رفتیم من نشستم لب تخت اون نشست رو صندلی حلو میز کامپیوتر حرف زدین و حرف زدیم البته بیشتر من اون فقط نگام میکرد آخراش بود انگشت اشارمو به حالت تهدید گرفتم جلوش که مثلا از فلان کار بدم میاد انجامش ندی به وقت 

شوهرم انگشتمو گرفت دستش بوسید😐🤗❤😍