از زندگیم راضی نیستم ۴ ساله ازدواج کردم و اندازه ۱ سال باهم نبودیم.
خونمون با مادرشوهرم تو یه ساختمونیم.خیلی اذیتم
واسه دیر بیدار شدنم واسه زود بیدار شدنم واسه لباس پوشیدم واسه همه چی باید دلیل بیارم.
دائم از شوهرم پول قرض میکنن و بهش نمیدن.
تا شوهرم پاش میرسه خونه به یه بهونه ای زنگ میزنن از خونه میره بیرون دائم اونطرفه.
چند وقت قرص اعصاب استفاده کردم و فهمیدم واقعا واسم فایده ای نداشت.گذاشتم کنار
الان واقعا حالم خوب نیست
یکم طلا دارم میخوام بفروشم به کم جور کنیم بذاریم روش حالا هی بهونه میاره میگه حالا داداشم میگه طلا میاد بالا و نمیفروشم و ....
دارن خودشون رو میکشن که ما خونه نگیریم از اینجا بریم.حتی مامانش گفته یود تو اگه پول داری بیا تا باهم شریک بشیم ماشین برداریم که فقط نوکر در خونشون نره.
داره به فکرم میاد باز قرص اعصابامو بخورم حداقل بی خیال باشم😢