من با خونواده شوهرم خیلی فرق داریم از نظر اعتقادی و لباس و ظاهر و سبک زندگی و همه چی.
خلاصه من از اینام که به اصطلاح خودشون قرتی و سوسولم و این حرفا.به خودم خیلی میرسم و اینا.
اونا همشون چادری در حدی که قبل ازدواج دست به سیبیل نزدن و ساق دست میپوشن و خیلی رو میگیرن و مدام مراسم روضه و اینجوری.
خلاصه یه حالت خندهداریه تفاوت ماها.خودم بعضی وقتا فکر میکنم خندم میگیره.جاییم باشیم کسی باورش نمیشه من عروسشونم.
ولی خب من کاری بهشون ندارم و به نظرم نه اونا به من مربوطن نه من به اونا.
حالا جریان اینه قبل اربعین شوهر خواهر شوهرم میره کربلا.
اما اینجوری که یه روز از سر کار برنمیگرده خونه.زنشم هرچی زنگش میزنه جواب نمیده.
به شوهرم زنگ میزنن که فلانی جواب نداده و گفتن سر کار هم نرفته امروز.و نگرانش بودن
شوهرمم هرچی زنگ میزد تلفن دوماده جواب نمیداده