من ۳۵ دوزه ک اومدم اهواز خونه خواهرم قهر.الان شوهرم بهم گفت ک تو راهه داره میاد دنبالم.باهاش خیلی حرف زدم گله کردم دعوا کردم.توضیح دادم .همه چیز .الان بهم گفت ک تو راه بوده
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
خواهرم صدبار خواستم بر گردم.گفته بمون حالا که قهر کردی پای قهرت باش بنده خدا دامادمونم مثل داداش بزرگتره واسم.اصلا چیزی نمیگه دیشب ی عالمه بام حرف زده صبر داشته باش اینجا خونه خودته و ...باشون این حرفا رو ندارم