چند روز تعطیلات مرخصی گرفتیم اومدیم سر بزنیم خانواده هامون ای کاش نمیومدم
مامانم یک ریز داره غر میزنه ی آبگوشت بار گذاشت اونم به اجبار بابام ساعت ۴ اماده شد
ی لحظه خواستم بخوابم جارو برقی رو روشن کرد
الانم خودشو زده به مریضی دراز کشیده همش نفرین میکنه به شانس بدش
حس کردم خیلی مزاحمم
ای کاش نمیومدم...
خو تو کمکش کن .😑
خوبه مادرته نا مادریت نیس
شاید دلش پره ببین چشه
خو پاشو برو .معلومه خوشش نمیاد از اومدنت
فرداجمع کن برو
کمکپش نمیدی توکارای خونه؟
چرامامانت بایدناهاربذاره شماجوونی پامیشدی کارارومیکردی
شاید با بابات بحثشون بود
شاید مریضه
شاید دلش پره
دست خالی که نرفتی؟
خودت پاشو غذا درست کن.کمکش کن.خونه غریبه که نیست.باید خودت هرچی میخوای اماده کنی.
جمع کن وسایلتو برو🤨وقتی احترام نمیزارند برو والا 🤨🤨غر واسه چی آخه تو‌خونه خودت با آرامش بدون منت بدون غر لذت ببر
مگه هماهنگ نکردی بی خبر رفتیید آیا
حق با تو ولی هیچی نگو فقط برگرد خونت حواست باشه دلشو نشکونی
