خانومای زیبا مهربون و حساس و نکته سنج
من 36 سالمه و 10 ساله ازدواج کردم گاهی تو زندگی از خواهر شوهر و مادر شوهر بد رنجیدم، گاهی م حتما من اونا رو رنجوندم، اینا رو گفتم تا بگم نه کم سنم نه تازه عروس و خوش بین
ما تو ی خانواده دنیا اومدیم زن و مردی شدن پدر و مادر و عزیرای و جان دلامون و خواهر و برادرای ک باهاشون بزرگ شدیم و هم خونی داریم و کلی خاطرات بچگی
وظایف دختر و پسر در قبال مادرو پدری ک براش زحمت کشیدن و همه میدونیم
اما وقتی عروس ی خانواده میشیم وظیفه مون احترام و دخالت نکردن تو مسائل خصوصی اوناس و گاهی م اگه از دستمون بربیاد کمکی ب همسر میکنیم تا بتونه پسر خوبی برای خانواده ش باشه این و ی جایی ب شوهرتون آروم اروم توجیه کنین حالا چ جوری با این ترفند ک گاهی طرف اونا رو بگیرین البته فقط پیش خود همسر نه جلوی بقیه و گاهی بهش بگین برو برای خانوادت فلان کار و بکن، زیاد خودتون و قاطی نکنین تا بعدا دلخور نشین شما همیشه عروسیم و جای دختر نمیشین، اینا رو رعایت کنین توقع همسر از شما بیشتر از این نخواهد بود ب چشم آدم بده بهتون نگاه نخواهد کرد در ضمن دلخوریاتون کمتر میشه و زندگی بهتر
آنقدر از حرفای خواهر شوهر مادر شوهر نرنجید اونا کسی ن مثل ی همکار ک شاید خوشایند نباشن ولی مجبوری ب خاطر شرایط کاری و موقعیت اجتماعی خودتون باهاش کنار بیاین قوی باشین نزارین حرفاشون روتون تاثیر بزاره تا تلافی کنین و بده بشین، سیاست داشته باشید تا از حرفا و حرکات خاله زنکی ب دور باشین
اهمیت خانواده ی کوچیکی داره ک خودتون و همسر و فرزندانتانتشکیل دادین