هیچی لپ کلامش اینه ک خونه پسرمه صاحب اختیارشم حتی برا بچه هات کاره ای نیستی قیم اونا پدربزرگ پدریشونه هرچی ما گفتیم باید همون باشه در کل عروس برده ی جنسی پسرمه (حتی این حرف رو با ی ادبیات دیگه ای توی ی جمع بزرگ زنونه از قوم و خویشای خودش زد طوری ک خواهر زاده هاش میگفتن خاله شوخی میکنه جدی نگیر و خاله خانوم همچنان رو حرفش وایساده بود ک خواهر بزرگش بهش گفت بسه دیگه منم بلند شدم اومدم خونمونو تا جون داشتم گریه کردم ک چقدر بد شانسم بین اون همه خاستگار ک مادرها همه فرهنگی و تحصیل کرده این زن باید بشه مادرشوهر من
خلاصه بگم ک از اول تیر باهاشونن صحبت نکردم باورت میشه سه کیلو وزنم اضافه شد از راحتی اعصابم
الانم ب شوهرم گفتم من نمیام پسر کوچیکم رو هم نمیذارم ببری ولی خودت و پسر بزرگه میخواید برید ، میخواید نرید برام مهم نیست