موقعی ک دانشجو بودم ،حدودا ۱۸ ساله. یکی از دوستام عضو ی گروه تل گرامی شده بود ک برای کسایی بود ک میخوان ازدواج کنن چه پسر چ دختر و فرم و مشخصات خودشونو میزاشتن تا اگه مد نظر فردی هست باهم اشنا بشن ( خیلی هاشون الکی و از روی هوس اومده بودن) منم عضو کرد من اصلا قبولش نداشتم ک مجازی بخواد کسی خواستگاری کنه یا بخوام دوست بشم بیشتر برای سرگرمی و مسخره بازی با دوستام عضو شدم
تا اینکه دیدم دو نفر ب نتیجه رسیدن و دارن ازدواج میکنن
با خودم گفتم شاید کسی ک مد نظر و ب معیارام نزدیک هست اینجا پیدا کنم امتحانش ضرری نداره .ک ایکاش نمیکردم
فرممو پر کردم و فرستادم خیلیا میومدن پی وی ولی یا از چهرشون خوشم نمیومد یا از طرز صحبتشون ک معلوم بود برای چیز دیگه اومدن
تا اینکه یروز یکی بهم پیام داد همون اول برام عکساشو فرستادا بود و پشتش فرمشو
ازش خوشم اومده بود از چهره اش از صداش ک ویس داده بود .منم فرستاده بودم و از هم خوشمون اومده بود .کمی ک باهم حرف زدیم متوجه شدم از لحاظ اعتقادی زمین تا اسمون باهم فرق داشتیم .
بهش گفتم ک بدرد هم نمیخوریم و بعدا ب مشکل برمیخوریم. ولی قبول نمیکرد، میگفت ازت خوشم اومده من نمیزارم بری و اخر مجبور شدم بلاکش کنم.
سه بار با اکانت مختلف اومد و بلاکش کردم ولی دست بردار نبود
هرروز میومد بهم میگفت دوست دارم میگفتم اخه هنوزدیروز باهم حرف زدیم ، هنوز تازه اشنا شدیم چطور میگی دوست دارم . مگه دوست داشتن الکیه ک با ی دیدن و حرف زدن بوجود بیاد .قسم میخورد و میگفت من از ته دلم حرفامو میگم .
من جدی نگرفته بودمش با اینکه چهره وخیلی چیزاش مد نظرم بود ولی اعتقادمون باهم فرق داشت نه نماز میخوند نه روزه وخیلی چیز های دیگه .
یبار بهش گفتم نتم داره تموم میشه و شارژ ندارم ممکنه تا چند روز نیام .اونقدر پیله شده بود ک شمارتو بده شارژ برات بفرستم من بدون تو نمیتونم دووم بیارم😐اخر بهش دادم ک دومین اشتباهم بعد عضویتم بود شمارمو دادم.
میگفتم مگه چند میخواد برام بریزه فوقش زیاد باشه۲۰تومن اینا ک دیدم تراکنشش نوشته ۱۰۰ هزار 😁
هرروز بهم زنگ میزدیم حرف میزدیم و هیچ فکر نمیکردم ک منم وابستش میشم فکر میکردم اگه بره برام هیچ مهم نیست بهش میگفتم من هیچ قولی بهت نمیدم ک بخوام باهات بمونم و ازدواج کنم یروز میرم الانم با اصرارهای تو موندم . نمیخواستم امیدوارش کنم هر وقتم بلاک میکردم با ی اکانت دیگه میومد و چون اونوموقع هنور کارت ملی نداشتم نمیتونستم شمارمو بسوزونم و یکی دیگه بخرم .
گذشت و تا اینکه یروز بهم گفت سارا ی خانومه بهم زنگ پیام میده ک میگه من از فلان دهات اومدم تهران دنبال شوهرم و گم شدم و حرفای +۱۸ میزنه .
اولش یکم حرصم گرفت ولی بعد گفتم به من چه چرا من باید حرص بخورم مگه مهمه، اخر با کلی کلنجار رفتن با خودم. ازش با اصرار شماره خانومه رو گرفتمو پیام دادم .
((
+ ببخشید شما مشکلی دارین ب این اقا زنگ میزنی و حرفای چرت و پرت میگی ؟
_ شما ؟
+ من دوست دختر این اقا هستم لطفا دیگه بهشون پیام نده
_ اسم شما چیه ؟
+ سارا .چطور ؟
_ اخه ی دختر خانومی هم بهم با شماره دیگه بهم پیام داد و گفت نامزد این اقاست ☹و اسمش نازنین هست ﷼₩
اواش گفتم حتما اشتباه گرفته با ی دختر دیگه و چون حرفایی فرزاد(مستعار)ک میگف این خانومه بهش زده حتما میخواد میونمونو خراب کنه و خودشو بکشه وسط دیگه باهاش حرف نزدم ب فرزادم گفتم ک بهش پیام نده
. ازش پرسیدم نازنین نامزدشه ؟ گفت نه دوست دختر قبلیمه ازش جدا شدم ولی دس از سرم برنمیداره.
فرداش بعد اینکه با فرزاد تلفنی صحبت کردم ی شماره ناشناس بهم زنگ زد جواب دادم صدای ی خانوم بود ((
+الو بفرمایین
_ سلام .سارا خانوم هستین شما؟
+ بعله امرتون
_ ببینین سارا خانوم من نامزد این اقا هستم بهتره دست از سرش بردارین
+ بهش گفتم ولی خودشون طور دیگه بهم گفتن ک نامزد ندارن یکی هم داشتن ک تو عقد جدا شدن ........
گفت 😊چند ساله با فرزادی ؟
نمیدونم چرا ولی یهویی گفتم ۵ سال 😐
اونم خندید متوجه شدم خندش از روی حرص و حسادته بعد یهو شروع کرد داد زدن ک اخه بدبخت بیچاره من خیلی شبا رو با این صب رسوندم خیلی وقتا بخاطر من پارتی نرفته تا با من بگذرونه و....
منم فقط میخندیدم فقط میخواستم حرصش بیشتر دربیاد وگرنه تو دلم اشوب بود فک نمیکردم وابستش بشم ،فک نمیکردم، عاشقش بشم ،با هر کلمش اتیش میگرفتم، ولی میخندیدم، تا اون بدتر اتیش بگیره موفقشم شدم اخرش ی نعره کشید و فحش داد و قط کرد 😐☹
دوباره زنگ زد شروع کرد منم یاد گرفته بودم چجور لجشو دربیارم ب فرراد گفتم قضیه اینجوریه گفت الان میرم حسابشو میرسم اون غلط کرده بهت همچین حرفایی زده (خیلی ساده بودم میدونم 😐)
تا سه روز فقط زنگ میزد و قط میکردو به فرزاد میگفتم نازنین بهم میگفتفک کردی این فقط با من و تو هستش احمق جون این با هزار نفر دیگه هم در ارتباطه من دوساله باهاشم دارم میبینم خودم ، ولی باور نمیکردم