همش احساس مسکنم برای شوهرم اضافیم هیچ ارزشی برام قائل نیست توخونه که اصلااصلاباهام حرف نمیزنه فقط جسمش پیش منه منم باهاش حرف میزنم اصلا گوش نمیده هیچ توجهی بهم نمیکنه سوال میپرسم بایدزیرلفظی بهش بدم تاجوابموبده انگارطلمسش کرده باشن توماشینم همینه خودش که حرف نمیزنه منم حرف میزنم اصلا توجهش به من نیست یاواسه دک کردنم باآره یانه تمومش میکنه اصلا نگام نمیکنه منم لجم میگیره اشکام میادمیگه بهونه داری اعتراضم کنم قبول نمیکنه والا بامامانش که دوره تلفنی بیشترصحبت میکنه کلا پرحرفه ولی پیش من لاله یه ماه مرخصی استعلاجی گرفته نصفش رفته ازصبح تاظهرکه دنبال کاراشه ازظهربه بعدم پیش دوستاشه الانم کارای اداربش تموم شده واسه این که خونه نباشه میره آژانس تونامزدی هم همین بودامنوهیچ جانمیبردمیشست وردل مامانش امروزم روزجمعه ای رفته آژانس به جااینکه به من برسه خیلی حرصم گرفته میخوام بهش یه پیامی بدم عذاب وجدان بگیره بیادپیشم امانمیدونم چی بگین چی بهش پیام بدم
ضعیف نباش
توهم باهاش حرف نزن مث خودش رفتارکن تامتوجه بشه. بنظرمن بهش پ بدی بخای بهت اهمیت بده بیشتر خودشو میگیره
یه جوری پیام بده ک ازت فراری نشه بامهربونی حرفاتو بزن
پیام نده..ب خودت برس محلش نده وقتی میاد خونه خوشحال سلام کن چایی چیزی ببر براش خوشحال برو تو اتاق آهنگ بزار برقص فیلم بگیر از رقصت..تا هم سرت گرم شه همم بفهمه بدون توجه اون نمیمیری یا افسرده نمیشی و برات مهم نیس..خودتو ناراحت نگیر ک از بی توجهیش ناراحتی..وقتی اون محل نمیده حرف نمیزنه تو ب دوستت بزنگ یا مامانت یا خواهرت باهاش بحرف جلو خودش..خلاصه روحیتو خوب کن خودش میاد سمتت..بعدم مردا همینن تا رابطه نخان مهربون نمیشن نیم ساعت مهربون میشن باز میرن تو لاک خودشون..اصن انگار ب زنشون آلرژی دارن فقط عکس ما زنا ک فقط دلمون میخاد همه زندگیمون شوهرمو باشه😔
با عذاب وجدان دادنش خودتو کوچک کردی چرا میخای محبت کسبو بزور داشته باشی اون باید له له بزنه واسه جلب توجه تو چیش...ن قهر کن ن غر برن ک من محبت میخام زیر پوستی جذبش کن عزیزم...با رفتارهای خاص...مثلا ی غذای خوشمزه ک دوس داره درست کن ب خودت برس بشین خوشحال بخور ی بوسش کن پاشو برو سرتو گرم کن کدیگ نشنینی نگاش کنی منتظر ک بیاد سمتت.. ب رو ی وری ی کاری کن اومد چ بهتر نیومد نخا ب زور و عذاب وجدان بیاریش..هیچ وقت اخم نکن و قهر نکن بخاطر بی توجهیش
نمیدونم والا دیگه ازش بدم اومده اون اولاخودش گفته بودفقط برانیازجنسیش زن گرفته ازاواین روزنامزدی تاالان همین بوده مامانش فقط احترام به پدرومادریادش دادن وبهش گفته بازنت راجب همه چیحرف نزن اونم بنده وغلام اوناست شرایطشوداشتم حتماحتماحتماطلاق میگرفتم وخودمونجات میدادم وباکسی ازدواج میکردم که عاشق هم باشیم حتی اگه ازدواجم نکنم بازم تکلیفم مشخصه میگم خودممو خودم حرص نمیخورم حیف خانوادم طلاقوننگ وعارمیدونن وفکرشون قدیمیه حیف
ارسال نظر شما
