2733
2734
عنوان

رهاyam لطفا بیا عزیزم

69 بازدید | 14 پست

ببخشی که اینجا مزاحمت میشم اما فکرم رو درگیر کردی عزیزم

و واقعا ناراحتت هستم 

اگر اجازه بدی ، مواردی که فکر میکردم کمکت میکنه رو اینجا بگم 

چون تاپیک خودت رو قفل کردی

عزیزم ، دختر گل 

هر چیزی به موقع خودش .... هنوز خودت به این زندگی جدید و خانواده جدیدت عادت نکردی ...نتونستی خودت رو سازگار کنی .... چرا به فکر بچه جدید هم هستی ؟

خیییییلیییییی واست زوده ..... 8 ماه ؟ هنوز تازه عروس هستی ... گلم تا 2 ، 3سال به فکر بچه جدید نباش ....

بچه جدید دردی رو واست درمان نمیکنه .... برعکس مشکلاتت رو چند برابر میکنه ...

اما به امید خدا چند وقت دیگه که با مدیریت درستت همه چی به آرامش رسید اون موقع به فکر فرد جدید خانواده باش و مطرح کن و ....

همون موقع از پسرت میتونی کمک بگیری که به باباش بگه من یه خواهر یا برادر میخوام ....


عزیزم ، همسرت هنوز نتونسته بین شما و بچه اش و این زندگی یه اعتدالی رو رعایت کنه و بتونه مدیریت کنه .... برای همین داره میگه بچه نمیخوام و بچه دادم و ..... 

الان واقعا توی ذهنش نمیتونه با این مسائل به فکر یه درگیری فکری جدید و یه بچه دیگه باشه .....


حتما به موقع اش مادر هم خواهی شد .... و وقتی موقع اش برسه همسرت هم موافقت میکنه ... فعلا اصلا حساسش نکن که بگه نمیخوام و تماااام .... بذار یکی دو سال بگذره خودت همسرت رو بیشتر بشناسی و بفهمی و درک کنی و ....زبان مشترک همدیگه رو پیدا کنید به امید خدا ، بعد به فکر شب نخوابی و ویار و زایمان و شیر دادن و بیماری بچه و ......باش 

دیر نمیشه واسه بچه عزیزم ....


سعی کن وقتی بچه دار بشی ، که هم شرایط روحی عالی رو خودت داشته باشی برای مادر شدن ، هم اینکه محیط و فضای خونه در کمال آرامش باشه واسه نی نی 


گذر زمان همه چی رو درست میکنه عروس خانم گل ....

ازت خواهش میکنم که همه مواردی که واست نوشتم توی تاپیک خودت رو با دقت بخون 


متوجه شدیم که امشب کلافه بودی و بیشتر هدفت درد دل بود نه راه حل گرفتن از دوستانت ....

اما چون ناراحتیت رو درک کردیم نظر دادیم


ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!😥

 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷

2731

من بچه باهلش خوبم...اما اون میگه  حق نداری غذا بخوری!...تو یخچال چیزی بخوری... بابام برات خرید کنه. و خیلی چیزا دیکمنو ب چش  کلفت نگاه میگنه😔



ببین شاید باورت نشه ، اما این سن واسه بچه ها همینه ....

خیلی وقتها دختر خود من هم میگه این خوراکی رو نخور ...یا به کسی اجازه خوردن نمیده و یا خودش رو مالک خوراکی های یخچال میدونه ....


نه عزیزم اون همش 8 ساله هستش چرا باید به چشم کلفت نگاه کنه ؟

در مورد سن 7، 8 ، 9 سال کمی مطالعه کن ، سرچ کن توی  اینترنت ..... حتما بیشتر آشنا میشی با رفتار و شخصیت بچه های توی این سن ....


اگر میگه نخور ، خودت رو واسش لوس کن ، قیافه بچه گانه به خودت بگیر و برو یه گوشه با حالت مظلوم بشین که باشه من نمیخورم چون تو اینجوری خوشحال میشی و من حاضرم گرسنه بمونم اما تو رو خوشحال کنم .... 

و چند دقیقه توی همون حال و هوای مظلوم بودن و لوس شدن بمون ....


چند بار که اینجوری رفتار کنی ، خودش دلش میخواد که چیزی رو بهت بده که بخوری ...و میفهمه که رقیب نیستی و یه دوست هستی ....

یا بعد اینکه چند بار این رفتار رو امتحان کردی ..... بگی پسرم بیا بازی کنیم ، مثلا اینکه با هم بریم میوه های یخچال رو بیاریم و بچینیم و بخوریم و ......

اینجوری حس خوب با هم بودن رو بهش بده ..... که بدونه اومدی که دوستش باشی و یه همراه خوب و مهربون ....نه یه رقیب زندگی خراب کن ....


میدونم که خیلی خوبی .... اما این خوب بودنت رو جهت بده .... که نتیجه بگیری ازش


اره مشگل از منه ک محبتش میکنم....براش کادو میگیرم...باهاش شوخی میکنم...شب میخوابونمش....گوزاش تحمل میکنم....ندیده قضاوتم.نکن م حلال نمیکنم...


الان دیدم که این رو برای من نوشتی ...

من غلط بکنم که قضاوت کنم ، من حدی ندارم که قضاوت کنم عزیزم .... معذرت میخوام اگر ناخواسته باعث ناراحتی شدم ....

اگر این موقع شب با وجود خستگی و حالی که زیاد خوش نیست دارم واست مینویسم و سرت رو به درد میارم واسه اینه که زندگیت واسم مهم هستش ....


ندیدمت .... نمی شناسمت .... اما از حرفات فهمیدم که دختر مهربانی هستی و قلب پاکی داری ، برای همین به خودم اجازه جسارت کردن دادم و دارم نظرم رو بهت میگم .....فقط به امید اینکه به زودی تاپیک بزنی که چقدر حالم خوبه و خوشبختم و ....


کجای حرفم گفتم که مشکل از شما هستش ؟ 

اصلا و اصلا و اصلا حرفم این نبوده ، شاید منظورم رو خوب بیان نکردم،  متاسفانه.....ببخشی


من میگم میدونم که قصدت آرامش زندگی و خوشحالی خودت و همسرت و پسرت هستش ... اما میگم شاید راه رو درست انتخاب نکردی ، میدونم بهش محبت میکنی ، اما میگم زبان مشترکش رو شاید پیدا نکردی

میگم سیاست و ترفند جدید رو به کار بگیر .... همراه محبت بیشتر ...... که به نتیجه ایی که میخوای برسی 


مث زن رفنار میکنه...قشنگ مث.هو میموته انگار بهش گفتن چکار کن چکار نکن...





اگر کسی از تو بدبین اش میکنه و تحریکش میکنه اون طفل معصوم رو ....فقط یه راه حل داری که نقش های اونایی که تحریکش میکنن رو خراب کنی ....

باید رابطه ات رو با پسرت و در نتیجه با همسرت اینقدر تقویت کنی و محکم کنی که اگر کسی پشت سرت حرف زد ، پسرت توی ذهنش بگه که نه مادرم اینجوری که اینا میگن نیست و خیلی هم خوبه و دوستم داره و .....


پس رقابت کن برای زندگیت .... الان قدرت دست تو هستش ، تو خانم و عروس خونه هستی ، با افکار تخریب کننده خودت رو نباز ، با دو تا بحث و دعوا و .... زندگیت رو نباز 


به خودت قول بده که پیروز  این مسابقه میشی و مالک قلب پسرت و همسرت میشی و در کمال آرامش و خوشبختی به زندگیت ادامه میدی ....

ببین اگر تونستی از یه مشاوره کودک و نوجوان کمک بگیر .....

من چند تا مورد به ذهنم میرسه که بهت پیشنهاد میدم ، خودت بهش رنگ و هدف بده و اگر دوست داشتی امتحان کن ....


ببین پسر بچه دوست داره که قدرت داشته باشه و پررنگ دیده بشه و .... سعی کن بهش قدرت و مالکیت بیشتری بدی که بهت جذب بشه ، 

مثلا طوری وانمود کنی که اون قهرمان زندگیته و چقدر واست مهمه و چقدر دوستش داری ....

مثلا توی رختخوابش ، کمدش ، توی دفتر مشق یا.... یا نامه کوتاه بنویس که پسرم دوستت دارم و یا بهت افتخار میکنم پسرم .... یا همیشه آرزو داشتم که پسری مثل تو رو داشته باشم که خدا بهم تو رو داد و ......


سعی کن روی برنامه ریزی بری باهاش ارتباط برقرار کنی .... مثلا خودت رو غمگین بگیری و بگی حالم خوب نیست میشه بیای پیشم و کنارم باشی ؟ اگر اومد بگو میشه واسم یه قصه تعریف کنی ؟ اگر تعریف کرد با هیجان زیاد گوش بده و بعد بگو مرسی که حالم رو خوب کردی و تو قهرمان منی و ....

اگر تعریف نکرد ، کمی از خودت بگی کوتاه که دلم گرفته و امروز حال خوشی ندارم زیاد و .... بعد مرسی که به حرفام گوش دادی حالم بهتر شد ، ازت ممنونم که هستی و چه خوب که تو رو دارم .....


مثلا برگ پاییزی و چسب و برگه بیار و بگو که من حوصله ام سر رفته ، میشه بیای بهم کاردستی یاد بدی و .... اون رو استاد و مربی درست کردن کاردستی کنی و آخرش کاردستی برگ پاییزی رو بزن به دیوار و زیرش بنویس کار مامان و پسری ...


شبها که واسش قصه میگی.... قصه یه مادری رو بگو که پسرش رو خیلی دوست داشت و آرزو داشت که همچین پسری داشته باشه تا اینکه خدا آرزوش رو برآورده کرد و بهش یه پسر داد ....

بعد بگو به نظر تو اون مادر باید چی کار کنه که پسر رو خوشحال و خوشبخت کنه و ....

یا اینجا یا تاپیک خودت رو باز کن اگر دوست داشتی 

و اینا رو امتحان کن و بیا نتیجه اش رو بگو که بتونیم با هم همفکری کنیم که انشاءالله زودتر به آرامش و خوشبختی برسی

2738

مثلا کادو که میخوای واسش بخری ، زیر تخت یا کمد یا ......بذار و روش بنویس که چون مرد کوچک خوبی برای خونه هستی این کادو رو جایزه بگیر ..... از طرف فرشته ها...

زیر بالشت یا توی کیفش بذار ......


ببین اون توی مدرسه خودش رو با بقیه مقایسه میکنه 

سعی کن ظرف خوراکی شیک با دستمال های قشنگ واسش بذاری .....مثلا توی ظرفش یا یه جایی از کیفش یه قلب بذار و بنویس دوستت دارم عزیزم و ....

یه حسی بهش بده که فکر نکنه از دوستاش چیزی کم داره ...برعکس فکر کنه مادرش بهترین مادر دنیاس ....


گاهی ببرش شهر بازی ، کلوپ بازی ، پارک ، یه کافه یه چایی و کیک مهمانش کن ....سعی کن خاطرات خیلی خوبی واسش بسازی...


با معلم مدرسه اش هم در ارتباط باش که بتونه کمکت کنه و در جریان شرایط پسرت باشه


میتونی برای یه دلیلی ، جایزه رو ببری مدزسه پسرت و از معلم بخوای توی کلاس به پسرت کادو رو بده و بگه که چون خیلی پسر خوبی هستش و بهش افتخار میکنه مامانش این جایزه رو واسش آورده ....


میتونی تولدش رو سورپرایزی مدرسه بگیری و یه کیک و دوستاش و بادکنک و ....


گاهی ازش نظر بخواه که به نظرت چی درست کنیم ؟ ازش توی آشپزی کمک بخواه ، بعد به همسرت بگو که پسرمون غذا یا این دسر یا این کیک رو درست کرده و بهش افتخار میکنیم و ....


ازش نظر بخواه توی وسایل و دکور و ....



اگر کسی میخوخد تحریک کنه پسرت رو ازت بگیر و زندگیت رو خراب کنه ، بهش اجازه نده ....تو هم مقاومت کن 

شکست رو نپذیر ، دعوا نکن ، ضعیف نباش ...... محکم برای زندگیت و خوشبختیت بجنگ .....

شک نکن ارزشش رو داره



بچه تو هم بهت میگه عقب مونده میگ زشت....میگ پدرسگ...واقعا تحملس میکنی؟؟؟


ببین ادب و تربیت این بچه دیگه وظیفه تو هستش ، چه خوشت بیاد چه نیاد ....


بچه ادب کردن و بزرگ کردن واقعا سخته ، واسه همه سخته ....مسلما واسه تو شرایط سخت تری رو داره 

اما نگران نباش از عهده اش بر میای ....


اگر بهت گفت زشت .... بدون عصبانیت و خیلی عادی بهش جواب بده که عه ، چشمهای تو که خیلی زیبا هستش باید همه چی رو زیبا ببینه.....

اگر فحش داد و حرف بدی زد ، خودت رو سرگرم کن و مثلا نشون بده که چیزی نشنیدی و متوجه نشدی .....


اگر حرف بدی زد ، بگو تو پسر گلی هستی ، مثل فرشته هایی ، فرشته های مهربون که حرف بد نمیزنن ، فکر کنم من اشتباه شنیدم و گرنه پسر من از این حرفها بلد نیست که ....

یا خودت رو به حالت غمگین بگیر که بره توی فکر خودش ....


اینها چیزهایی نیست که توی یکی دور روز حل کنی

باید زمان بدی ...

چیزی که توی 8 ماه خراب شده .... باید چند ماه زمان بدی که درست بشه ان شاءالله

حس بدی نداشتم.....دارم حس بدی پیدا میکنم...چون خیلی بی ادبه




ببین خودت باید روش تاثیر بذاری و ادبش کنی ....

به هر حال ایت قراره الگوی بچه دوم باشه و رفتادر و ادبش مهم باید باشه واست...


ببین اگر درست قلق دستت بیاد میتونی یه تکیه گاه و پسر عالی واسه آینده خودت و بچه ات تربیت کنی

از عهده اش برمیای فقط صبوری کن و انتظار نتیجه رو توی کوتاه مدت نداشته باش ، بیارش توی سمت خودت ، 


و اینکه سعی کن کارهایی که واسش میکنی جلوی چشم شوهرت نباشهچون نتیجه عکس میده و ممکنه که فکر کنه داری نقش بازی میکنی و ....

شک نکن یه روزی به خاطر پسرتون همسرت ازت قدردانی میکنه


2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730