یکی از دوستام که ۶سال با یک پسره بود!گفت یکدفعه پسدا بهم گفته به خدا خیلی عاشقتم ولی مامانم مجبورم کرده با یک دختره که میگه ازدواج کنم!
پسره گفته مامانم ازم امضا گرفته بوده سر یک قضیه ومیتونه بندازش زتدان😮🙄وگرنه اصلا دختره ونمیخواد ویکبار بیشتر ندیده اش!
من واقعا ناراحت شدم نه برای دوستم چون خوب اون یک بی عرضه از دست داده ولی دلم واقعا برای اون دختره قراره ازدواج کنه میسوزه!مخصوصا که به احتمال زیاد یک دختر آفتاب ومهتاب تدیده(کیس مورد علاقه مادر پسرها)باشه !اون وقت هیچ وقت طعم عشق نمیچشه☹☹میسوزه ومیسازه پای یک مردی که بهش هیچ علاقه وتوجهی نداره