2726
عنوان

خیلی عصبانین دلم میخواد ی واکنشی نشون بدم تما نمیدونم چیکار کنم؟؟

| مشاهده متن کامل بحث + 204 بازدید | 21 پست
خب بگه عه چرا از قبل هماهنگ نکردین؟؟ ما داریم میریم بیرون، ما کار داریم یا هر چیز دیگه ای

مردارو ک میشناسی ب هرحال دل نمیکنن از خوانوادشون

امروز ۱۶ دی ماهِ سال نود و نه هجری شمسیه، فصل بد خاکستری تموم شده و بهارِ افتابیِ آرزوهایِ بلند پرواز تو راهه❤🌹🍀...من خیلی خوشحال تر از روزا و سال های قبلم چون فهمیدم هیچ چیز و هیچ کس و هیچ موقعیتی بدِ مطلق نیست، زندگی لحظه به لحظش درسه!خدای مهربونم بلند پرواز چشم امیدش به توئه😍من اون پنجره رو رو به منظره دشت های سرسبز باز میکنم💖💪امروز ۱۶دی ماه هزار و چهارصدِ من تو مسیری هستم که باید باشم هنوز اول راهم اما تو راه درستی قدم گذاشتم.روزهای سختی رو پشت سر گذاشتم که میگفتم مگه بدتر از اینم میشه؟ اما من از همشون عبور کردم و رو خودم تمرکز کردم.خدای خوبم من همیشه بودنت و حس کردم ازت ممنونم که کمکم میکنی باتمام وجود سپاس گذارم❤همه چیز بهتر و بهتر میشه و من میرسم به ارزوم.از این عشق و اشتیاق دنیایی میسازم به وسعت قلبم🌱❤من دوباره جوانه زدم...و این شروع سبز شدنه...دوستت دارم بلندپرواز

پروهای بی شخصیت😠

امروز ۱۶ دی ماهِ سال نود و نه هجری شمسیه، فصل بد خاکستری تموم شده و بهارِ افتابیِ آرزوهایِ بلند پرواز تو راهه❤🌹🍀...من خیلی خوشحال تر از روزا و سال های قبلم چون فهمیدم هیچ چیز و هیچ کس و هیچ موقعیتی بدِ مطلق نیست، زندگی لحظه به لحظش درسه!خدای مهربونم بلند پرواز چشم امیدش به توئه😍من اون پنجره رو رو به منظره دشت های سرسبز باز میکنم💖💪امروز ۱۶دی ماه هزار و چهارصدِ من تو مسیری هستم که باید باشم هنوز اول راهم اما تو راه درستی قدم گذاشتم.روزهای سختی رو پشت سر گذاشتم که میگفتم مگه بدتر از اینم میشه؟ اما من از همشون عبور کردم و رو خودم تمرکز کردم.خدای خوبم من همیشه بودنت و حس کردم ازت ممنونم که کمکم میکنی باتمام وجود سپاس گذارم❤همه چیز بهتر و بهتر میشه و من میرسم به ارزوم.از این عشق و اشتیاق دنیایی میسازم به وسعت قلبم🌱❤من دوباره جوانه زدم...و این شروع سبز شدنه...دوستت دارم بلندپرواز

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!😥

 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷

انقدر حرص خوردم اعصابم خراب شد.خجالتم نمیکشن  من خونه  مادرمن تنها نمیفرستم بچمو

عزیزم. من دیدم از شوهرم ابی گرم نمیشه.خودم جلوی مادر شوهرم وایسادم.

گفتم بچه مه با خودم میاد باخودم برمیگرده.

دعوا شد وگرفتاری.

دوماه درگیر بودم

ولی حل شد.

الان پسرم سیزده سالشه.

تابستون دوهفته رفت پیششون موند.

من فقط به شوهرم گفتم دیدی کسی نمیخواد با مادرت بدی کنه.

اون موقع بچه نمیتونست حرف بزنه. حالا هر چقدر میخواد بمونه.

2728
خب بگه عه چرا از قبل هماهنگ نکردین؟؟ ما داریم میریم بیرون، ما کار داریم یا هر چیز دیگه ای

من از روز اول که ازدواج کردم پدر شوهرم نشست گفت ما بچه هامون پنجشنبه ها هر هفته میان خونه مون....منم فکر میکردم اگه نرم قران خدا غلط میشه و میرفتیم هر هفته

بعد یه مدت که همه چی گرون شد از خسیسیشون نمیگفتن بیاین یا اگه میرفتیم یه غذای معمولی درست میکردن و سر و ته مهمونی عزیزشونو هم می آوردن

بعد خودشون راه میفتادن یا بدون خبر یا با یه زنگ اطلاع میدادن که ما داریم میایم...اونم چی؟ فکر کن وسط هفته هم میومدن و تا آخر شب میموندن و من بدبخت با بچه کوچیک فرداشم باید میرفتم سرکار

یه چند باری با زبون بی زبونی گفتم که بابا حداقل وسط هفته نیاین

دیدم متوجه نمیشن اصلا

آخرین باری که اومدن انقدر کم محلی کردم که بلاخره فهمیدن و دیگه نیومدن

مردارو ک میشناسی ب هرحال دل نمیکنن از خوانوادشون

تازه به شوهرمم گفتم اگه بخوان اینجوری از من پذیرایی کنن من دیگه نمیام اونجا...چون خودم بهترین پذیرایی رو ازشون میکردم

آخه تا زمانی که جاریم میومد خونه شون و گوشت و مرغ گرون نشده بود پیش غذا و غذای اصلی و دسرشون به راه بود بعد از مشکلی که جاریم برا خانواده شون درست کرد و دیگه راهش نمیدن و فهمیدن چه غلطایی میکرده، از ما با ماکارونی یا استانبولی پلو پذیرایی میکردن

منم دیدم هر چی بیشتر دولا بشم و احترام بذارم و چشممو رو رفتاراشون ببندم بیشتر سوارم میشن...این بود که حرفمو به شوهرم زدم و اونم مثل اینکه انتقال داده با خانواده ش

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730
پربازدیدترین تاپیک های امروز