مهدی و ستایش عقد کردن ... دختر دایی مهدی ب عمه ش گفت که من از اولم دلم با مهدی نبود فقط بخاطر شما و بابام قبول کردم و دلمو گذاشتم زیر پام مهدی برام مثل داداش بود ..بعدم نامزدش که اقای دکتر بود ب عمه ش معرفی کرد .... مادر مهدی نرم شد و پاشد رفت سر مراسم عقد ... دختر پسر ستایش نرفتن ... بعد داماد ستایش رفت رو مخ نازگل که مادرت حق داره و ال و بل ...ناز گلم نرم شد پاشد رفت خونه مامانش و بهش تبریک گفت ...