مادرشوهرکارش کرم ریختن خواهرجان من برات بگم ازکاراش یه کتاب میشه مرداهم که اکثرا بی درک شدن فقط شوهر ...
خیلی بیشعور شدن نه؟اخه هرکی دییدم میناله از دستشون اخه بدم میاد اینه دق برام بعد هرروز هرروزم رومخمه بچه روببینیم بعدشم تامنومیبینه تیکه میندازه جون برات نمونده والا ماهم بچه بزرگ کردیم مثل تو نابود نشدیم کلیم مهمون داشتیم
سویندم به سوری گلاله سوره هر وخت له لامی خم له من دوره
بگوبچه های اون موقع اروم بودن الانیا چی ولی حرص نخوراینا ادم نمیشن خدالعنتش کنه نذاشت شیرخشک بدم بچع ...
اخه ی بار به همسرم گفتم دوران کوچیکی شماها مادرت دو تاخواهرشوهر داشت و ی مادررشوهر ک خودش بارها گفته من خواب بودم بوی نهار میپیچید توخونه.بعدشم هربچه ای ی جوره
سویندم به سوری گلاله سوره هر وخت له لامی خم له من دوره