مادرشوهرکارش کرم ریختن خواهرجان من برات بگم ازکاراش یه کتاب میشه مرداهم که اکثرا بی درک شدن فقط شوهر ...
خیلی بیشعور شدن نه؟اخه هرکی دییدم میناله از دستشون اخه بدم میاد اینه دق برام بعد هرروز هرروزم رومخمه بچه روببینیم بعدشم تامنومیبینه تیکه میندازه جون برات نمونده والا ماهم بچه بزرگ کردیم مثل تو نابود نشدیم کلیم مهمون داشتیم
سویندم به سوری گلاله سوره هر وخت له لامی خم له من دوره
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
بگوبچه های اون موقع اروم بودن الانیا چی ولی حرص نخوراینا ادم نمیشن خدالعنتش کنه نذاشت شیرخشک بدم بچع ...
اخه ی بار به همسرم گفتم دوران کوچیکی شماها مادرت دو تاخواهرشوهر داشت و ی مادررشوهر ک خودش بارها گفته من خواب بودم بوی نهار میپیچید توخونه.بعدشم هربچه ای ی جوره
سویندم به سوری گلاله سوره هر وخت له لامی خم له من دوره