اول خودم میگم
با خانواده عموم تو باغ خارج از شهر بودیم که اتفاقا قبلا شنیده بودیم اونجا یه خبرایی هست
عموم تو باغ قدم میزد ما تو خونه باغ نشسته بودیم
عموم اومد تو خونه تا چشمش به مادرم افتاد که خواب بود شوکه شد و رنگش پرید
گفت کی خوابیده؟ گفتم بک ساعتی میشه
خلاصه ک کاشف به عمل اومد پنج دقیقه قبل مادرم و تو باغ دیده البته نه مادرم و یکی شبیه مادرم و
همون شب فرار کردیم از اونجا
الانم از زیر پتو دارم براتون اینارو تعریف میکنم😨