2726
عنوان

وای خیانت بازم مادرشوهر

| مشاهده متن کامل بحث + 1280 بازدید | 43 پست

به نظره من بجای ۴ تا ۴تا بچه آوردن برن کمک مالی کنن ب اونایی ک نمیتونن هزینه های ناباروری بدن تا اوناهم طعم بچه دارشدن و بچشن حضرت آقا هم اگه میخواد جمعیت زیاد بشه و همه بچه زیاد بیارن هزینه های ناباروری رو مجانی کنن تا همه بچه دار بشن

الهی ...همه تووووووو

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!😥

 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷

2728
به نظره من بجای ۴ تا ۴تا بچه آوردن برن کمک مالی کنن ب اونایی ک نمیتونن هزینه های ناباروری بدن تا اون ...

کمک مالی باید بشه منکرش نیستم ولی عزیزم 

قانون اساسی محدوده اختیارات برای هرشخصی تایین کرده برو بخون چه آقا چه رییس چه ...

ودوم اینکه اگر  دست ایشون بود ومجانی میکردن شماصد دردصد مطمعنی اون هام 1/2ها بیشتر میخاستن؟!یابقبه کمتر نمیخاستن؟!

#تجربه_من ۱۷۷

#ازدواج_در_وقت_نیاز 

#فرزندآوری 

#اشتغال_زنان 


من دوست داشتم 17-18سالگی ازدواج کنم، اما به خاطر سختگیری های خانواده، این مهم تا 24 سالگی برایم میسر نشد. این رو نوعی ظلم می دونم و سعی می کنم دست کم خودم در حق بچه هام این ظلم رو نکنم. یاد روزهایی می افتم که التماس می کردم نیاز به همسر دارم و به بی حیایی متهم می شدم و  خواستگارهام، بدون اطلاع من رد می شدند؛ دلم می سوزه که توی خانواده مذهبی این طور بود، دیگه وای به حال بقیه... 


دانشجوی فوق لیسانس بودم که ازدواج کردم، توی دوره نامزدی به همسرم گفتم، من دوست دارم 10 تا بچه داشته باشم... 26 ساله بودم که فرزند اولم به دنیا اومد. 5 سال بعد، بچه دومم به دنیا اومد.  این رو هم عرض کنم که بدون اینکه مشکلی وجود داشته باشه، کلاً دیر باردار می شدم، یعنی از وقتی که تصمیم می گرفتم، بعضاً 1 سال و اندی می گذشت تا بارداری حاصل بشود.


 دخترم، 13 ماهه بود که به دلیل ادامه تحصیل و شرایط کاری همسرم، راهی کانادا شدیم. توی ایران که بودم، حدود 6 سال کار می کردم و اگر الان ازم بپرسید، بسیار پشیمونم، چرا که این کار کردن رو فقط به صرف پز اجتماعیش و اصرار اطرافیان که حالا درس خوندی برو سر کار، انجام می دادم. همیشه هم خسته بودم، و ضمناً هیچ نیازی هم به درآمدش نداشتم، چون شکر خدا، همسرم درآمد خوبی داشت.


 خیلی ناراحتم، وقتی فکر می کنم بچه اولم رو توی 40 روزگی می گذاشتم مهد و می رفتم برای تدریس. بعدها هم اونها رو مهد قرآن می گذاشتم، قطعاً از جاهای دیگه بهتر بود، ولی آغوش مادر نمی شد.


 حدود 2 سال هم در کانادا کار کردم. چون یکی از علایقم گرفتن دکتری بود، مدتی توی دانشگاه به صورت پاره وقت کار کردم تا بالاخره موفق شدم از یکی از اساتید پذیرش بگیرم. با اینکه اون موقع به مقصودم رسیده بودم، اما درست قبل از ثبت نام نهایی، پشیمون شدم. راستش خیلی نشستم فکر کردم و دیدم اونقدری که باید جون و انرژی بگذارم، بهره مندی ندارم، فکر کردم که عنوان دکتر، اونقدرها هم باارزش نیست، وقتی بچه هام رو عملاً نداشته باشم و از صبح تا شب اونها رو بفرستم مهد کودک (اونهم از نوع خارجی!!)، خلاصه در لحظه آخر، قیدش رو زدم. بعد از اون، فرزند سومم رو باردار شدم و چون خیلی بارداری بدی داشتم، کلاً دیگه سرکار اصلیم هم نرفتم (اخرین حقوق پیشنهادیم هم 4000 دلار بود، علاوه براینکه شرایط حقوق زایمان و بیمه و... هم شاملم می شد، البته به شرط اونکه تا ماه 8 بارداری کار می کردم... )


 به هر حال، شرایط بد جسمیم و ایضاً دست تنها بودن و ... باعث شد که قید کار کردن رو هم کلاً بزنم، اون هم کاری که برای به دست آوردنش پوستم کنده شده بود، و البته تصمیم درستی گرفتم. دیگه کلاً نشستم خونه. یادمه توی دوره بارداری، خیلی وقتها هوس خوراکی های مختلف رو می کردم، اما بیشتر چیزهایی که می خواستم، توی اون کشور، گیر نمی اومد... خلاصه فرزند سومم هم به دنیا اومد، بدون هیچ کمکی، بدون اینکه کسی باشه حداقل برای 1 نصفه روز مراقبم باشه، من از بیمارستان که اومدم خونه، با وجود بخیه و ... (من هر 3 فرزندم سزارینی بودند) بلند شدم و مجدد شروع کردم به انجام کارهای خونه. به لحاظ روحی خیلی بهم فشار وارد شد، تنهایی، بی کسی، کارهای خونه و 3 تا بچه ...اما این رو می دونم که خدا وجود ما زنها رو طوری آفریده که بتونیم حتی دست تنها، بچه بیاریم و بزرگش کنیم.. 


بعد از پایان درس و کارهای همسرم، با اینکه می تونستیم باز هم کانادا بمونیم، به خاطر تربیت درست بچه هامون برگشتیم ایران (که این هم یکی دیگه از تصمیمات درست زندگی مون بود)، چرا که بچه ای که توی شرایط جهان غرب و تحت تربیت مدارس اونها بزرگ بشه، قطعاً بی دین میشه، اما توی ایران خیلی امکانات برای رشد مذهبی و معنوی بچه ها هست که با تلاش و توکل میشه امید داشت که فرزندان مؤمن و متقی بزرگ کرد. و در حال حاضر، من به عنوان یک زن خانه دار، تمام وقتم رو در اختیار خانواده و بچه هام گذاشتم و ازین موضوع بسیار خرسندم.


 وقتی هم به گذشته نگاه می کنم، به خودم میگم کاش هرگز حتی برای 1 روز هم سرکار نرفته بود. اون درآمدی که به دست آوردم، چه تأثیر مثبتی توی زندگی و بچه هام داشت؟! کاش فرصتم رو بیشتر و بیشتر با بچه هام می گذروندم. به هر حال گذشته ها، گذشته، اینها رو صرفاً به عنوان تجربه، به سایرین میگم. و در حال حاضر، در آستانه 40 سالگی، دارم تلاش می کنم، یه بچه دیگه بیارم. این بزرگترین و مثبت ترین کاری هست که می تونم برای جامعه شیعی انجام بدهم و امیدوارم خدا زودتر این آرزوم رو برآورده کنه... 


کانال«دوتا کافی نیست»

@dotakafinist1

#پیام_مخاطبین  در پاسخ به کسانی که فکر می کنند، یه بچه داشته باشن تا در رفاه بزرگ بشه، باید ...

همین دیگه رفاه بده شون اینا 4 تا بچه که هیچ 40 تا واست میارن😐 عجبا😒

خدایا خودت ظهور کن😐

همین دیگه رفاه بده شون اینا 4 تا بچه که هیچ 40 تا واست میارن😐 عجبا😒 خدایا خودت ظهور کن😐

انشاءالله رفاه برای همه باشه عزیزم من نظرخودم گفتم.همه نظرات محترمه ولی بی انصافی کل مشکلات بندازیم گردن یک نفر

با پيام اولت خيلي داشتم تو مغز موضوع ميرفتم دومي و كه خوندم و ديدم از كجا اب ميخوره با سرعت نور اومد ...

چی ازکجا آب میخوره ؟!پیام دکتر لباف میگی کپی کردم از کانال ؟!من که سر درنیاوردم ولی همه به آرزوهاشون برسن

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

لایک کنید

نگاه_79 | 2 دقیقه پیش
2687
2730
پربازدیدترین تاپیک های امروز