ار خرابکاری بچگیتون بگین 😂

لباسم براشون میدوختم یادش یخیر

من بچه بودم گوجه رو سرخ سرخ میکردم با روغن زیاد خیلی دوس داشتم قشنگ شام ناهار گوجه سرخ میخوردم ی بار داداش بزرگترم لج کرده بود تا من رفته بودم اب بخورم سه تا پشه گرفته بود گذاشته بود تو گوجه ها منم ندیدم گوجه هارو با پشه خوردم...عوووووووق بیشعور اخرش بهم گفت دیگ گوجه نخوردم😂😂😂😂

من یادم نیست اما خواهرم زیاد گنده کاری کرده روم بگم یا نگم

یبار منو داداشم(سه سال بزرگتره ازم) بچه بودیم دعوامون شده بود، من چاق بودم هرچی منو میزد دست خودش بیشتر درد میومد

بعد یروز نمیدونم چم شد حرصم گرفت داشت میرفت پریدم از پشت شونشو گازگرفتم ول نمیکردم

شونش خون اومد تا یه هفته نمیتونست به پشت بخوابه بنده خدا، جای دندون هامم هنوز مونده بعد بیست سال 😎😁

یبارم خودم خیلی بچه بودم

مادرم از این ک خواهرم شبا جاشو خیس میکرده تعریف میکرد

منم جو گرفتم یروز شلوارمو کشیدم پایین رو فرش اتاق جیش کردم😂😂😂😂😂

هنوزم نمیفهمم فازم چی بود اونموقه😂😂

خلاصه کلی تنبیه شدم و هنوزم ک هنوزه مامانم اینا بهم یاد اوری میکنن

ما جلوي پنجره مون نرده بود من هميشه ميشستم اونجا بيرونو ميديدم

يه پسر همسايه داشتيم خيلي رو نروم بود

منم يه بار نشسته بودم رو نرده ها يهو ديدم اين اونجاس پايين ايستاده من جيش كردم روي سرش😐😐😐😐

هميشه هم سر اين موضوع عذاب وجدان دارم خدا كنه منو بخشيده باشه😕😕😕😕😕

من هیچوقت کتک نمیزدم فقط کتک میخوردم🙄 از همون خیلی بچگی ی بار خواهرم منو برده بود سرپا بگیره یهو رو کله م افتاده بودم زمین شروع شده بووود 😂 ی بارم مامانم برا پسرخاله م ک ابتدایی میرفت لیوان از این نی دار ها خرید من برداشته بودمش نی لیوان تو دهنم بود، یهو پسرخاله م زورش گرفت زد ب لیوان نی، دهنمو بشدت زخم کرد.. 😣

یه بارم خونه مامان بزرگم اینا رو پنجره توری زده بودن ک خنک بشه ولی پشه نیاد. نشستم لب پنجره بی حواس تکیه دادم ب توری یهو دومتر ارتفاع رو پایین افتادم تو حیاط😣

ی بارم رفتم بالا درخت گردو بچینم افتادم پام رفت رو شاخه ک رو زمین بود هنوزم جای زخمش مونده. 

ی بارم همون پسرخاله ی مذکورم یه گالن خالی نفت گذاشت تو باغ پدر بزرگم اینا، یه چوب بزرگ گذاشت روش ب عنوان الاکلنگ ازش استفاده کنیم.. منم نشستم ک بازی کنیم نشستن همانا با باس. ن زمین خوردن همانا😣

من یک دفعه مامانم به خواهرم قرمه سبزی داد بعد من خواهرم و گذاشتم رو صورتم چون خیلی دوست داشتم خواهرم همه ی قرمه سبزی رو ریخت روی دماغ و صورتم اه اه اه اه😷😷😷😷

ی کاری کردم خیلی عذاب وجدان دارم😣 ماهی عیدمونو از تنگ درآوردم.. گذاشتم رو بخاری سرخ شه ک بخورمش😣😣😣

مامانم تعریف میکرد ک ابجی بزرگم بچه بوده بعد ما تو حیاطمون چند تا مرغ داشتیمو ی وان بزرگ پر از اب میگف ی روز فامیلای بابام اومدن خونمون بعد تر نیم ساعت دیدیم ی صدایی از تو حیاط میاد رفتیم دیدیم سارا مرغارو تو وان خفه کرده بعد انداخته رو کولش و داد میزنه مرررررررغیه مررررررررغ بددددو بددددوووو

من از خرابکاری پسرم میذارم؛

شوهرم پای تلویزیون نشسته بود و فوتبال میدید، بهم گفت یه لیوان دوغ واسم بیار؛

منم یه لیوان ریختم واسش و دادمش دست پسرم.

پسرم رسیده بود نزدیکیاش، یهو پاش پیچ خورد و تمام دوغ از لیوان پرت شد😁😁

ولی خدا رو شکر حتی یه قطره ش هم ( لابد میخواید بشنوید بگم روی سر شوهرم نریخت؟ نه!)
همش روی سر شوهرم خالی شد و روی فرش نریخت 😄

(والا! کی حوصله ی قالی شستن داشت؟)