سلام بچه ها مادرشوهرم صبح از کربلا اومد منو شوهرمم رفتیم پیشواز .
قبل رفتن گفت من ناهار نمیدم
قبلش اینو بگم ما با خواهرشوهرم قهریم و مادرشوهرم بما یه تعارف الکی زد بمونید ناهار ما گفتیم قرارنبود ناهار بدی خسته ای باشه یوقت دیگه
گفت باشه
اومدیم خونه یکاری پیش اومد شوهرم زنگ زد دید دامادها و خواهراش موندن ناهار
ماهم ناراحت شدیم چونکه خاسته مارو دک کنه که داماد معذب نباشه( دامادشم خیییلی دوست داره )
اومدیم تو قیافه که الان زنگ زده اصرار میکنه فردا بیاید شام
من میگم نریم شوهرم خودش خیلی ناراحته اما میگه مامانم اصرار میکنه بنظرتون چیکنیم
مهم شام ناهار نیست بحث احترامیه که نزاشت بما فردا بریم بی فایدس