2733
2734
عنوان

دوران عقد و بلاتکلیفی دیوانه کننده

| مشاهده متن کامل بحث + 864 بازدید | 43 پست

من چهار سال و نیم،فکر کنم رکورد دارم،بلاتکلیفی چیه،این همه سال تو خونه پدری بلاتکلیف نیستین؛همین چند ماهه که عقد یکی دیگه میشین اسمشو میذارین دوران بلاتکلیفی،بعد می فهمی که خونه پدری لحظه لحظش عشقه.

بترسین از آدم راستگو،که اگه دروغ بگه حرفش سند؛و همه باور میکنن😐


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2728

یه سال ونیم‌افتضاخ

ﺗﻮﻯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﻗﺎﺑﻞ ﭘﯿﺶﺑﯿﻨﯽ ﻧﯿﺴﺖ!ﺍﯾﻨﻮ ﺗﻮ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻢ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ.ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﯾﻪ ﺭﻭﺯﺍﯾﯽ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺨﺖ ﺑﻮﺩ ﺑﺮﺍﻡ،ﺍﺻﻼً ﻓﮑﺮ ﻧﻤﯿﮑﺮﺩﻡ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺗﻤﻮﻡ ﺑﺸﻪ، ﺍﻣﺎ ﺗﻤﻮﻡ ﺷﺪ…ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﯾﻪ ﺭﻭﺯﺍﯾﯽ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺷﺎﺩﯼ ﮐﻪ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﺩﯾﮕﻪ ﺗﮑﺮﺍﺭﻧﻤﯿﺸﻪ، ﺍﻣﺎ ﺑﻬﺘﺮﺵ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﺷﺪ…ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﻪ ﺁﺩﻣﯽ ﺍﻭﻣﺪ ﺗﻮ ﺯﻧﺪﮔﯿﻢ، ﮐﻪ ﻓﮑﺮ ﻧﻤﯿﮑﺮﺩﻡ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﻭﺟﻮﺩﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ،ﺍﻣﺎ ﺑﺎ ﺭﻓﺘﻨﺶ ﺛﺎﺑﺖ ﮐﺮﺩ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﻩ، ﺍﻭﻧﻢ ﻧﻪ ﯾﮑﯽ، ﻧﻪ ﺩﻭ ﺗﺎ! ﺑﻠﮑﻪ ﺑﻪ ﺗﻌﺪﺍﺩ ﻣﻮﻫﺎﯼ ﺳﺮﻡ، ﺁﺩﻡ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﻩ!!!ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﻭﺍﺳﻪ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻡ، ﮐﻪ ﺣﺘﯽ ﺍﺭﺯﺵ ﺍﺧﻢﮐﺮﺩﻥ ﻫﻢﻧﺪﺍﺷﺖ..!!ﻭ ﻭﺍﺳﻪ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﺧﻨﺪﯾﺪﻡ، ﮐﻪ ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﺩﺍﺭ ﻧﺒﻮﺩ، ﮐﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﺁﻭﺭﻫﻢ ﺑﻮﺩ…!ﯾﻪ ﻭﻗﺘﺎﯾﯽ ﮔﺬﺷﺖ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﯾﻪ ﻭﻗﺘﺎﯾﯽ ﮔﺬﺭ…ﯾﻪ ﺭﻭﺯﺍﯾﯽ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﯾﻪ ﺭﻭﺯﺍﯾﯽ ﺭﻭ ﺳﭙﺮﯼ…ﺑﺎﻻ ﻭ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺯﯾﺎﺩ ﺩﺍﺭﻩ ﺍﯾﻦ ﺯﻧﺪﮔﯽ،ﺍﻣﺎ…ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﺍﯾﻦ ﺭﻭ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﮐﻪ:ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ ﻗﺎﺑﻞ ﭘﯿﺶﺑﯿﻨﯽ ﻧﯿﺴﺖ…ﭘﺲ ﻭﻗﺘﯽ ﺷﺎﺩﯼ، ﺍﺯ ﺷﺎﺩﯾﺖ ﻟﺬﺕ ﺑﺒﺮ؛ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﻏﻤﮕﯿﻨﯽ، ﺑﺪﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍﯼ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺧﻨﺪﻩ ﺗﻮ ﺭﺍﻩ ﺩﺍﺭﯼ…ﭘﺲ ﻓﻘﻂ ﺷﺎﺩ ﺑﺎﺵﻭ ﺍﻣﯿﺪﻭﺍﺭ…
2738
وای مثل من   ولی شوهرم به بابام چیزی نمیگفت میپرید به من😂فکنم همه این مشکلو داشتیم😑

خب شوهر منم جلو بابام که نیگفت شب 11 بیارش خونه یه به روی چشمم .به روی چشمم راه مینداخت بیا ببین

انوقت غرو غرشو برای من میکرد

شدیم سوپ خفاش نخورده و دهن سوخته😖

برا خونه متاهلی زیاد مشتاق نباش تا اخر عمر قراره اونجا با شوهرت زندگی کنی.الان از بودن کنار پدرو مادرت لذت ببر اخرین روزای تنهایی خوابیدن تو تخت خوابت اخرین شبای شب بخیر گفتن به عروسکای بچگیت.یه شب کنار مادرت بخواب یه شب برا بابات مثل بچه ها شیرین زبونی کن.سعی کن بدون استرس این روزارو بگذرونی از لحظه به لحظش استفاده کن چون بعدش درگیر خرج و مخارج خونه و مسئولیت همسر و بچه ها وهزار تا چیز دیگه میشی.من ارزومه برگردم به همون اتاق مشترک با خواهرم .با اینکه همسرم اقا به تمام معناست ولی ادم دلش برا خاطرات خونه پدری همیشه تنگه

من چهارده ماه..بابام ساعت ورود خروج داده بود،باید هرجا میرفتم تا دوازده خونه بود وگرنه رام نمیداد،خیلی استرس کشیدم..این سختگیریا این دوران رو زهر میکنه،وگرنه اگه محدودیتی نباشه خیلیم خوبه..حالاشم که بچه دارم،وقتی یکی با نامزدش میره مسافرت،میگرده حسودیم میشه..

بابام که رفت شهر خالی شد،مگر تو چند نفر بودی بابای گلم😭😭😭😭 فراموش کردنت هنر میخواهد و من بی هنرترین انسان عالمم😭😭😭
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز