تاپیکا قبلم هست که چند وقتیه به شوهرم عوضیم مشکوکم... امروز خیلی اتفاقی توو شهرک میرفتیم پیاده روی اونم به من گفت کارم تموم شده اما میرم پیش دوستم کار دارم... خونشون نزدیکه خونه ماست..بعد رفتم پیاده روی ماشینمونو دیدم فکر کردم شوهرم تووشه.. رفتم نیگا کنم دیدم عه توو گوشی رو صندلی یه گوشی ساده هست... عین احمقا مثه کسایی که هول کردن زنگ زدم بهش گفتم کار مهم دارم بیا سراغم و از اونجا رفتم... باید میموندم دم در ماشین تا بیاد واسه این گوشی توضیح بده... بعد از بالا دیدم سوار ماشین شد و رفت چندباری زنگ زدم جواب نداد...بهش پیام دادم که گوشی توو ماشین دیدم و اون چی بود؟؟ بسه دیگه خستم کردی با این کارات.... بعد از یه رب که نمیدونم گوشی رو چیکار کرده اومده سراغم و میگه تو تووهم زدی.. چون چندوقته به من مشکوکی فک کردی گوشی توو ماشینه... تووهم و ساخته ذهن توعه... تهمت دیونگیم بهم زد و بازم مثه همیشه قسم و قرآن به بچه توو شکمت و حضرت عباس که اشتباه دیدی.... چه خریتی کردم نموندم همون جا... انگار ارادم دست خودم نبود.... من فقط نمیخواستم بدتر از اینشو ببینم یه پیام یا یه تماس توو اون گوشی... مطمعنم با شناختی که از خودم دارم بلایی سر خودم میوردم... من بدبخت باردارم هستم... فقط بخاطر بچم نموندم انگار.... الانم دست پیش گرفته و اون ناراحته که تو به من تهمت زدی. حالم بده بچها... نمیدونم کار درست چیه... دیگه خسته شدم.