خیر سرمون عقدیم پس چرا مثل بقیه نیستیم شوهرم خیلی یوبسه نه بوس درست حسابی نه پیام عاشقونه قشنگی نه بیرون درست حسابی که مثل بقیه بزنیم سرو کله هم شوخی کنیم نگین دوستت نداره اتفاقا داره امارشو از خانوادش گرفتم فهمیدم کلا اخلاقش این مدلیه خب منم جوونم دلم میخواد مثلا یهو بی هوا منو ببوسه یا پیام بده خانومم عاشقتم مگه پیرم ای بابا بقیه رو میبینم چقدر درکنارهم عاشقن منم حسرت به دل میمونم اعتراضم میکنن میگه اونا گش..ادن من کارم مهمه دارم تلاشمو میکنم کارمو وسعت بدم خب هرچی جای خودش خوش گذرونی با زنم جای خودش
بخدا انقدر من پر شرو و شور بودم انقدر خنده رو بودم مدام بهش پیام عاشقونه میدم یا بوسش میکنم بلکه یاد بگیره جوری شده خودمم مثل یه تیکه یخ شدم بخدا گاهی حس میکنم چهل ساله زندگی کردیم و از اون شیرینی های روزای اول خبر نیست با این مرد چکارکنم ؟
هم عاشقشم هم دوست دارم زندکیمون عاشقانه شه
ینی بریم سر خونه زندگیمون درست میشه؟