2410
2553

منک اصلا دوران عقدم خوب نبود ینی شوهرم خودش خوب بود خانوادش مارو به حال خودمون نمیزاشتن..شوهرم سرکار میرف پولارو ازش میگزفتن فک نمیکزدن که اینا تو عقدن پول لازم دارن.کلا یه چیزی میشد از من میدونستن مقصر منو میدیدین انقد تحقیرم میکردن انقد سرزنشم میکردم .وقتی به شوهرم میگفتم میگف ولش الان یه چیزی بگم بد از بدتر میشه من خانوادمو میشناسم ..واقعا همونجوری بودخدا نکنه شوهرم ازم دفاع میکرد اتیش میگرعتن که تو امدی به خاطر زنت با ما همچی رفتاری میکنی..همیشه اشکمو در میاوردن..منکه به خدا واگذارشون کردم.میدونی اونا میخاستن منو مطیع خودشون بکنن .بگن بشین بشینم بگن پاشو بلند بشم..خلاصه هر چی اونا بگه بگیم چشم.ولی منم همچی اجازه ای ندادم


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2720

بدترین دوران زندگیم بود 

وقتی عقدکردم ۷۰کیلو بودم ۲ماه بعد شدم ۶۰کیلو 

انقدر حرص میخوردم و غصه میخوردم پوستم و موهام داغون شد واییییی بره برنگرده اون روزا

2714

دوران خواستگاری،نامزدی،نامزدی بعد عقد،ازدواج،یک سال بعد ازدواج،چهارسال بعد ازدواج یعنی زهررررمارم شدااا

فلک تيرم نزن بالم شكسته/غباري بي كسي برمن نشسته/درخت باغ تو سبزه هميشه/خراشيدي دلم رامثل شيشه/رفيقان قدريگديگربدونيد اجل سنگست وادم مثل شيشه

مال من خداروشکر عالی بود.نزدیکای عروسی چندباری دعوا داشتیم فکر کنم استرس عروسی یه کم تشنجیمون کرده بود😀ولی از دوران عقد بهتر دوران نامزدیمون بود.وای خدایا دوران نامزدی شیرین ترین دوران زندگیمون بود یادش بخیر😍اون لحظات رو برای همه ی مجردای گل از خدا میخوام

غرب زدگی اثری از جلال آل احمد است.جلال آل احمد در این کتاب میگوید:غرب‌زدگی آفتی است که از غرب می‌آید و ما را مانند طاعون گرفتار و بیمار می‌کند. آدم غرب‌زده ریشه و بنیادی ندارد، نه شرقی مانده، نه غربی شده؛ هرهری مآب و چشم و گوش بسته از آداب و سنن و فرهنگ غرب تقلید می‌کند.جلال در این باره میگوید:«آدم غرب‌زده هرهری مذهب است به هیچ چیز اعتقاد ندارد اما به هیچ چیز هم بی‌اعتقاد نیست. یک آدم التقاطی است و نان به نرخ روز خور است همه چیز برایش علی‌السویه است. خودش باشد و خرش از پل بگذرد، دیگر بود و نبود پل هیچ است!نه ایمانی دارد،نه مسلکی،نه مرامی نه اعتقادی،نه به خدا یا به بشریت،نه در بند تحول اجتماع است و نه در بند مذهب و لامذهبی،حتی لامذهب هم نیست هُرهُری است.آدم غرب‌زده، شخصیّت ندارد.چیزی است بی اصالت. خودش و خانه‌اش و حرف‌هایش،بوی هیچ چیزی نمیدهد. بیش‌تر نماینده‌ی همه چیز و همه کس است.آدم غرب‌زده، معمولاً تخصّص ندارد، همه کاره و هیچ کاره است؛ امّا چون به هر صورتی درسی خوانده و کتابی دیده و شاید مکتبی، بلد است که در هر جمعی، حرف‌های دهن پر کن بزند و خودش را جا کند. شاید هم روزگاری تخصّصی داشته؛ امّا بعد که دیده است در این ولایت تنها با یک تخصّص نمی‌توان خر کریم را نعل کرد، ناچار به کارهای دیگر هم دست زده است. عین پیرزن های خانواده که بر اثر گذشت عمر و تجربه‌ی سالیان، از هر چیزی مختصری می‌دانند و البتّه خاله زنکی‌اش را.(کتاب بخون دوست عزیز،کتاب بخون)من نمیتونم به همه ی عقاید احترام بذارم،چون احترام به عقاید پوچ و بی ارزش در واقع توهین به شعور خودمه

یه داستان از دوران عقدم میگم بهتون..رفته بودم اخونه مادرشوهرم انگار اخر هفته بود .قشنگ یادمه شب جمعه بود قرار بود روز جمعشم شوهرم سرکار بره..منم میخاستم برم خونمون همون روز جمعه از قبل به شوهرم گفته بودم گف باشه برو.خواهر شوهرمم تو عقده همون شبم شوهر  اون اومده بود اونجا شب واستاد یه اتاق خواب طبقه سوم داده سریوس و حما اونجاس..اونا اونجا خابیدن .. ما هم طبقه پایین یه اتاق دیگه بود هیچی خلاصه من فکردم خواهر شوهرم رفته خونه مادرشورش دیگه رفتم بالا تو حموم که شرت شوهرم بشورم باز نگن نگا همونو نشست بلند شد رف..دیدم دونفر خوابه فک کردم دوتا خواهر شوهرامن..مثل این چیزا اومده از در حموم سرک میکشه نگا میکنه چیزی نمیگه بعد میره میخابه خودشم پرباد میگیره ..حالا رفتم پایین مادر شوهرم انقد منت سرم گذاشتم مگه تو نمیبینی حسن بالا خوابه حسن بدش میاد وقتی کسی خوابه بره..حالا من هر چی قسم میخورم بخدا نمیدونستم اونا اونجان وگرنه خودم عقلم میکشه..هیچی دسگه منم حضر شدم زدم بیرون گف کجا گفتم میخام برم خودمم ناراحت گرفتم.وقتی از خونه زدم خدافظی کردمو گفتم خودم انقد عقل دارم که نرم اونجا..فکرشو بکن روز جمعه ۷ صب زدم بیرون که همه جا بسته..همونجور میرفتمو گریه میکردم .زنگ زدم به شوهرم گف براچی گریه میکنی نتونستم توضیح بدم گف بیا سرکارم رفتم اونجا توضیح دادم شوهرم بدبخت خانوادشو میشناخت گفت میدونم مقصر اونا هستن الان یه چیزی بگم شر میشه ولش کن.قرار بود خودم تنها برم خونمون دیگه شوهرم گف خودم میبرمت که از دلم در بیاره باهام اومد .از کجا خانوادش فهمیدن که این باهام اومده داغ کرده بودن که تو چرا رفتی اونجا😑..کلا رفتاراشون باهام خوب نبود اگه مادر سرو سنگین بود همشون باهام سنگین بودن جواب سربالا بهم میدادن دختراش.حتی یه بار قبله رو اشتباه واستاده بودم بعدش متوجه شدم شگستم نمازمو بهش گفتم براچی چیزی نمیگی گف حالا درست بخون تا دفه دیگه اشتباه وا نستی😑

2706
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2712
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز