2410
2553
عنوان

قصه ی عجیب مادرشوهرو عروس و نوه

| مشاهده متن کامل بحث + 2173 بازدید | 125 پست
هی خواهر خودش دم ب دقیقه وقتی بچم کوچیک بود میومد باور کن دم ب دقیقه ها سر هرچیم گیر میداد چرا اینو ...

جوابشو بده و باهاش دعوا و بحث کن ولی سعی کن خودت از درون عصبانی نشی

فقط بلانسبت کولی بازی دربیار بترسونیش

اینقدر که هرچی میگه انجام‌میدی اینطور شدی

از این به بعدم خواستی بری بهداشت یا دکتر برو خونه ی مامانت از اونجا برو که مادرشوهرت نره باهات

اگرم گفت چرا منو نبردی یا چرا از اونطرف بردیش بگو تو هیچکدوم از سر در مطبا ننوشته حضور مادربزرگ الزامیست

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!😥 

من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود و حتی توی تعطیلی های عید هم هستن. 

بیا اینم لینکش ایشالا مشکلت حل میشه 💕🌷

2456
تا اونجايي و پيشش زندگي ميكني يه بچه ديگه بيار و ازش براي بزرگ كردنشون كمك بگير.. ديگه انقدر سرش گرم ...

من غلط بکنم ی بچه ی دیگه بیارم ب خدا از حرص کل دندونام خراب شده دکتر میگه همش عصبیه فقط میگم خلاص شم زودی از دستشون

خب بهش بگو اینکه شبا خشکه اتفاقن نشونه خوبیه یعنی داره آماده میشه که از پوشک بگرمش 

بعدم تا سه سالگی واسه حرف زدن فرصت هست اینم بگو هر بچه ایی یه جوره نمیخواد شما نگران باشی یهو به حرف میاد

امان از دخالتای بیجا

هر سقوطی پایان کار نیست، سقوط باران، قشنگترین آغاز است...
کاش بدونن لازم نیست حرمتی شکسته بشه  گاهی اگه به موقع تذکر بدن از دلگیری جلوگیری میشه

دیگه حرمتی بین ما نموند ب خدا از دست جفتشون چ دعوا ها ک نکردیم چ توهینا ک بهم نکردیم دیگه خستم

2714
دعای زبان بند رو بخون بهش تا ساکت بشه

ب دعا و اینا اعتقادی ندارم ولی ب خدا این بشر ی کاری با من کرده دس ب دامن همه چی میشم اونو از کجا بگیرم از دعا نویس یا از تو گوگل سرچ کنم؟؟شما امتحان کردی جواب داده؟؟

منم رابطم شدید بامادرشوهرم بد بود ولی بچم ک بدنیا اومد خیلی بهترشد کلا سرگرم بچمه کازی بامن نداره .باهم زندگی میکنیم خونرو تمیز میکنه غذا درست میکنه بچموحموم میکنه پوشکشو عوض میکنه اکثرا لباس های بچمو میشوره کلا هرچیم درباره بچم بگم میخنده خداروشکر خوب شده

کمکم کن یاعلی
توچرا این همه به حرفش گوش میدی نمیبردی دکتر میذاشتی براخودش هی حرف بزنه?شوهرت به حرفاش گوش میده??این ...

بردم ک دیگه بکشه بیرون یک هفته ی تمام میگفت بچه لاغر شده بهش نرسیدن اینجوری میگف تا شوهرم نزاره ما بریم خونه ی مادرم بمونیم باور کن ادم نمیتونه اهمیت نده و بیخیال باشه مادرم میگه ی گوشت در باشه ی گوشت دروازه ولی نمیتونم از استرسو عصبی بودن هزارتا درد و مرض گرفتم از دست این خانم اصن نمیتونم ب حرفاش اهمیت ندم برام دعا کن زودتر خلاص شم 

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2712
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز