پياده از كنارت گذشتم گفتي قيمتت خوشگله...
سواره از كنارت گذشتم گفتي برو پشت ماشين لباسشويي...
در صف نام جايم را گرفتي چون صدايت بلندتر بود..
در صف فروشگاه نوبتم را گرفتي چون قدت بلند تر بود...
در خيابان دعوايت شد تمام فحش هايت فحش خواهرو مادر بود..
تو ازدواج نكردي و ب من گفتي زن گرفتن حماقت است..
من ازدواج نكردم گفتي ترشيده اي..
عاشق ك شدي مرا ب زنجير كشيدي..
عاشق كه شدم گفتي مادرت بايد مرا بپسندد..
من لباست را اتو ميزنم به تو ميگويند خوشتيپ..
تو عربده ميرني من پنجره را ميبندم..
وقتي پوشك بچه عوض كردم بچه مال مادر بود..
وقت طلاق بچه مال پدر بود..
بيسوادان قرن ٢١انهايي نيستند كه نميتوانند بنويسند
انهاييند ك اموخته هاي قبلي را فراموش نميكنند