استارتر از چند مورد میشه حدس هایی زد
مثلا پدرت به خاطر چند روز موندن اونجا بهت گفته دیکه نیا خونه (حالا اون گفت نیا تو می رفتی و عذر خواهی می کردی نمی کشتت که )
مثلا مادر شوهرت به مامانت گفته تو که خبر نداری اینجا کجاها رفتن و چیکارها کردن
یا باردار شدن جاریت اونم فقط یک ماه بعد از عروسی
اینا همه نشون میده متاسفانه جایی زندگی می کنی که خیلی دید بسته ای دارن ، بنابراین مادر شوهرت نه این که قصد آزار داشته بلکه طرز فکرش این بوده که دختری که دوست پسر داره رو به عنوان عروس نمی خوام
و به خاطر این که مجبوری تورو پذیرفته ، اون رفتارها رو کرده .به نظرم بزرگترین اشتباه ها اول از جانب تو و پدرت بوده تا از جانب مادرشوهرت
عزیزمممم
چقدر صبوری
آخه دختر خوب توی فرهنگی که دوست پسر داشتن این قدر قبیحه چرا دوست پسر گرفتی یا چرا اجازه دادی مادرشوهرت بفهخه که دوست پسر دوست دختر بودین یه جور دیگه جلوه می دادین خو ب
بگذریم کاریست که شده ، اونا از تو خوششون نمیاد و نخواهد آمد فقط دوری کن اما بزار پسرشون هر وقت می خواد بره و بیاد ، دیگه اشتباه های اصلی از خودت بوده و کاری نمیشه کرد وجودشون رو نادیده بگیر و زندگیت رو کن
خودت رو ناراحت نکن از حرفات متوجه شدم خیلی زن خوب ومظلومی هستی من هم مثل تو بودم ما فامیل نزدیک هستیم بااین تفاوت که همسرم پشتم نبودحمایتم نمی کرد تااین یک روز جلوشون وایسادم ازاون روز به بعد شوهرم ترسید فهمید بی حرمتی یعنی چی حالا جدیدا قوم شوهر بهم میگن زبون درازی ولی من میگم کافر همه را به کیش خودپندارد
ما ۴ سال دوست بودیم
مادرش نمیومد خواستگاری وقتیم اومد گفت دیگه دانشگاه نروو میخوای چکار ، شوهرم ک پیدا کردی اون تو
بین دوتا خواستگاری ۱ سال طول کشید .ت و این ی ک سالم فحش ناموسی ای نبود ک ب من ندن
اومدن خواستگاری ،شد ،عروسی کردیم ، ۲ تا بچه داریم ، خوش بختیم ولی اون خاطراتم هست
ولی خدا وکیلی از وقتی منو شناخت دیگه خوب شد
فقط شد واسه خوودم تجریبه ک زود قضاوت نکنم ، واسه عروسم دامادم
اولین کاری که میتونی انجام بدی خونتو عوض کن برو پیش خانوادت کار شوهرتم میشه جفت و جور کنید برید تا میتونید از شون دور باشید
ماهی ی بارم بهشون سر نزنید
اصلن نه باهاشون رفت و اومد کن نه بذار شوهرت بره
فکر میکنی بی زبونی خوبه؟
حضرت علی گفته تکبر به آدم متکبر عبادت است
وقتی تو واسه خودت ارزش قائل نیستی میخای خانواده شوهرت بهت ارزش بدن
عزیرم عزت و احترام زمانی کار ساز که طرف آدم باشه نه ی احمق
شما مظلوم نیستی شما فقط خیلی ببخشید ی ترسو هستی
تمام اشتباهاتتو خودت کردی تا وقتی که قبول نکنی اشتباه کردی زندگیت همینطور ادامه پیدا میکنه
رابطتو کم کن فقط سال ی بار یا دوبار برو هر وقت دیدی آدم شدن بکن دو ماه ی بار
بهشون زنگ نزن زنگ میزنن هرسری قرار نیست جوابشونو بدی
توهین کردن بشورشون بذارشون سرجاش از چی میترسی؟ از اینکه حرمتا از بین بره چه حرمتی؟؟الان حرمتی بینتون هست؟؟
اگه تو سفت میگرفتی اینطوری نمیشد شوهرت میخاد بی زبون باشه باشه اما تو از حقت دفاع کن حداقل طوری رفتار کن که بعدا افسوس نخوری
شما خیلی اشتباه کردی عردسی نکردی خیلی زیاد از من میشنوی حتما سالگرد ازدواجت ی جشن بگیر و لباس سفید شیک بده بدوزن ی جارو رزرو کن کیک بگیر جشن بگیر همرو دعوت کن برو عکسم بنداز بذار چشمشون در بیاد فقط ی هفته مونده به جشن زنگ بزن دعوت کن چیزی گفت بگید هرطور راحتید خاستید بیاید نخاستیدم راحتید خداحافظ
شما بلد نیستی اون خانومو بشونی سرجاش فکر میکنی مظلوم بودنت باعث میشه اونا باهات ی روزی خوب شن ولی اینطوری نیست بیشتر بهت توهین میکنن
واسه مریضی شوهرتم حتما دنبالش باش و بجه دار شو و توی هیچ چی نه نظرشو بپرس نه رو بده بیاد خونت فقط عین مهمونا جای نیاز بود دعوتش کن
این داستان یه جوریع مگه میشه اینجوری بی دلیل این همخ دشمنی کنه مگه میشه شما فقط احترام بذاری اون فقط دشمنی کنه چون اگه کلا بد بود با اون عروسش هم بد بود مطمئنید کاری حرکتی نکردین؟
خوب داستان رو باید از دید مادرشوهر هم شنید
